از یاد رفتگان
229 subscribers
3.62K photos
4.07K videos
290 files
1.3K links
من در میان شما باشم یا نباشم نگذارید این انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیافتد و نگذارید پیشکسوتان جهاد و شهادت در پیچ و خم زندگی روزمره به باد فراموشی سپرده شوند


امام خمینی(ره)

ارتباط با ادمین @cherikemosalman
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شهید_عرفه

۱ روز تا عرفه...

📌 انتشارات‌شهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور

t.iss.one/nashreshahidkazemi
Forwarded from روزگاری بوسنی ...
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قسمت پنجم سری قدیم برنامه #راز با موضوع بوسنی
میهمانان برنامه: سعید قاسمی، حسین محمودیان
Forwarded from روزگاری بوسنی ...
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قسمت هفتم سری قدیم برنامه #راز با موضوع بوسنی
میهمانان برنامه: سعید قاسمی، حسین بهزاد
‏نرمینه نماد دنیای ماست.
👇
https://t.iss.one/jomhouri/6016

دنیایی که بوسنیایی‌های مظلوم جلوی چشم همه دنیا فقط به‌جرم مسلمان بودن در قلب اروپا سلاخی شدند؛ دنیا نگاه کرد. بعد از نسل‌کشی قهرمانانه وارد شد، مدعی شد و حالا یک بوسنی ضعیف بی‌هویت را نگه داشته که حتی ثبات سیاسی ندارد و مسلمانها توان و هویت ندارند. ‏نمیدانم هنوز کسی با این گریه میکند یا نه ولی نسل ما باآن خاطرات زیادی دارد و حتی بی‌اینکه معنی کلماتش را بداند به خاطر میاورد؛ خاطره شهدا، زنان و مردانی که از اسلام حداقلهایی میدانستند ولی برای حفظ هویتشان عمل میکردند؛ نمازهای جماعت مختلط بی‌حجاب که از روی تعبد بود نه بی‌مبالاتی.
Forwarded from از یاد رفتگان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مستند شهر اندوه سربرنیتسا
به مناسبت 11 جولای سالروز فاجعه قتل عام مسلمانان مظلوم و غریب بوسنی و هرزگوین در زیر سایه خیانت بار سربازان هلندی سازمان ملل توسط چتنیک ها (صرب های افراطی)و همراهی یونانی ها صورت گرفت
این فاجعه سه روز به طول انجامید
#سربرنیتسا
#بوسنی
@Azyadraftegan
Forwarded from از یاد رفتگان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مستند "رسول"
مروری بر زندگی و فعالیت ها انقلابی شهید رسول حیدری زا شهدای یارانی جنگ بوسنی که در راه دفاع از مسلمانان در منطقه کاکانی شهر ویسوکو توسط شبه نظامیان کروات به شهادت رسید
قسمت اول
@Azyadraftegan
Forwarded from از یاد رفتگان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مستند "رسول"
مروری بر زندگی و فعالیت ها انقلابی شهید رسول حیدری زا شهدای یارانی جنگ بوسنی که در راه دفاع از مسلمانان در منطقه کاکانی شهر ویسوکو توسط شبه نظامیان کروات به شهادت رسید
قسمت دوم
@Azyadraftegan
Forwarded from از یاد رفتگان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مستند "رسول"
مروری بر زندگی و فعالیت ها انقلابی شهید رسول حیدری زا شهدای یارانی جنگ بوسنی که در راه دفاع از مسلمانان در منطقه کاکانی شهر ویسوکو توسط شبه نظامیان کروات به شهادت رسید
قسمت سوم
@Azyadraftegan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥#فیلم / حقیقتِ جنگ بوسنی چه بود؟

▪️اگر کمک‌های ایران نبود چه اتفاقی در #بوسنی می‌افتاد؟

🎬 ببینید جنگ بوسنی و هرزگوین


🌐کانال آرشیو منابع سیاسی
🆔 @Archpoldeb
Forwarded from از یاد رفتگان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تیتراژ پایانی مستند خنجر و شقایق که درباره مجاهدت های مردم مسلمان #بوسنی ساخته شده کارگردان این اثر نادر طالب زاده و گوینده متن (نریشن) و نویسنده آن #شهید_سید_مرتضی_آوینی است
این مستند یک سال بعد از جنگ بوسنی در تلویزیون به نمایش درآمد اما با فشار لیبرال های درون صدا و سیما مخصوصا شخص محمد هاشمی رفسنجانی(ریاست وقت صدا و سیما) فقط سه قسمت آن پخش شد. تمامی قسمت های این هم در کانال از یاد رفتگان و هم در کانال روزگاری بوسنی موجود است
@Azyadrategan
@BosniaIslamicAwakening
Forwarded from از یاد رفتگان
هر جا جای آزادگی و حمایت از #مظلوم است نام #مسلمانان و #ایرانیان می درخشد
شهید رسول حیدری در کنار مجاهدان مسلمان بوسنی
#بوسنی_و_هرزگوین
@Azyadraftegan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برشی از مستند داماد بوسنی
این مستند به بررسی فعالیت های آقای مجید جاودان د ر بوسنی می پردازد اما در ابتدا به فروپاشی یوگسلاوی سابق و جنگ علیه مسلمانان بوسنی و هرزه گوین و نقش و تلاش های ایران در کمک به مسلمانان و ایجاد خط مقاومت علیه صربها و کروات ها را توضیح می دهد

@Azyadraftegan
Forwarded from از یاد رفتگان
حتی یکی از همین دوستان مدعی شد که شهید آوینی در آن فیلم معروفی که چند روز قبل از شهادتش در فکه از او گرفته شده و با خنده رو به دوربین مشت تکان داده و شعار می‌دهد در حال گله کردن از محمد هاشمی (رییس وقت صدا و سیما است) که البته چون این فیلم تا کنون هیچگاه با صدای اصلی پخش نشده، صحت و سقم این ادعا برای نویسنده معلوم نگردید. با وجود آن که در مصاحبه با تنی چند از دیگر دوستان آوینی، درست بودن چنین مساله‌ای زیر سوال رفت اما به هر حال با طرح این قبیل خاطرات و نکته ها ،راهی جدید برای ریشه‌یابی این مسئله باز کرد.
آن چه می‌خوانید نتیجه پیگیری همین سرنخ است. نظر به اینکه در متن اسناد ارائه شده، شرح تفصیلی و مشروحی از ما وقع انجام گرفته است ، بدون توضیح اضافی دیگری اولین برگ از اسناد «بحران خنجر و شقایق» را پس از سال ها بازنگری می‌نماییم.

*عصر روز 23آبان سال 1371 هجری شمسی ، در حالی که موضوع جنگ کشتار مسلمانان سرزمین «بوسنی و هزرگوین» به دست ارتش نژاد پرست صربستان در صدر اخبار رسانه های گروهی داخلی و خارجی قرار داشت ، روزنامه کیهان در صفحه 18 از شماره 14625 مطلبی را منتشر کرد که چالشی سرنوشت ساز را برای « محمد هاشمی رفسنجانی » مدیریت وقت «صدا و سیما» کلید زد. متن کامل این مطلب بدین شرح است:



*تیتر : نامه سرگشاده گروه سازنده سریال «خنجر و شقایق» به رییس سازمان صدا و سیما
Forwarded from از یاد رفتگان
از یاد رفتگان
حتی یکی از همین دوستان مدعی شد که شهید آوینی در آن فیلم معروفی که چند روز قبل از شهادتش در فکه از او گرفته شده و با خنده رو به دوربین مشت تکان داده و شعار می‌دهد در حال گله کردن از محمد هاشمی (رییس وقت صدا و سیما است) که البته چون این فیلم تا کنون هیچگاه با…
*اشاره
در پی پخش ناقص و مثله شده سریال "خنجر و شقایق " از سیما که توسط گروه اعزامی حوزه هنری سازمان تبلیغات ساخته شده بود، نامه سرگشاده‌ای خطاب به ریاست سازمان صدا و سیما از سوی گروه مزبور نوشته شده است که متن آنرا در زیر از نظر می‌گذرانیم:


بسمه تعالی
ریاست محترم سازمان صدا و سیما جناب آقای محمد هاشمی
با سلام
قبل از هر چیز تقاضا می‌کنیم این نامه را از آغاز تا به انتها با تامل بخوانید و اجازه ندهید بی‌مهری‌ و قهری که در روح و دل شما نسبت به ما و امثال ما خیمه زده است، مانع از درک صحیح و یا حتی خواندن کامل و درست این نامه شود. با این حال اگر هم این تقاضای ما را نپذیرید، باکی نیست. به شما می‌گوییم تا دیگران بشنوند، تا مردم بشنوند، تا مسئولان دلسوخته نظام بشنوند،‌تا رهبر هوشیار و بیدار انقلاب بشنود.
پس گوش کنید:
شما لابد از ماجرای غم انگیز "بوسنی هرزگوین " و آنچه که بر سر مردم مسلمان و مظلوم آن سامان رفته است، مطلع هستید و علی‌القاعده هم می‌دانید که حدود نه ماه از آغاز این فاجع غمبار می گذرد اما "سیما " همچنان از تصاویر ماهواره و تلویزیون های غربی در مورد "بوسنی "، استفاده می‌کند. تصاویری که به هیچ وجه گویای واقعیت و عمق آنچه که در آنجا می‌گذرد، نیست. ما سه تن به خاطر همین کمبود و خلاء و به حکم وظیفه دینی و انسانی‌مان در حالی که بی‌قرار در غم مصیبتی بودیم که بر سر خواهران و برادرانمان می‌رود، دوربین هایمان را برداشتیم و همراه با هیاتی که از سوی "مقام معظم رهبری " به ریاست "حضرت آیت الله جنتی " عازم "بوسنی " بود، به راه افتادیم. هیات پس از یک هفته که ماموریت خود را انجام داد به ایران بازگشت و ما سه تن ماندیم و کار را شروع کردیم.
شهر جنگ زده و ویران شده "موستار " نقطه آغاز بود. خانه‌های سوخته، پل های ویران، مسجدهای گلوله‌خورده، صورت های غمبار پیرمردان و پیرزنان و کودکان و مهم تر، چهره‌های مصمم و استوار رزمندگان بوسنیایی با پیشانی‌بندهای ممهور به "الله‌اکبر و لا اله الاالله و المجاهدون " سوژه‌های نابی بودند که چشمان گرسنه دوربین‌هامان با ولعی وصف‌ناپذیر آنها را شکار می‌کردند.
"ویسکو " نقطه دوم بود. شهری زیر آتش مدام توپ و خمپاره صرب ها، با خیابانها و کوچه هایی که در جای جای آن می‌شد زخم خشم و کینه صربهای وحشی را مشاهده کرد، با سوله‌هایی که مامن هزاران آواره بود، با کودکان زیبایی که معصومیت و اندوهی بی‌پایان، از چشمان سبز و آبی یشان فوران می‌کرد و این دوربین‌ها بودند که از شکار حتی یک صحنه فروگذار نمی‌کردند.
از آنجا راهی "هراسنیتسا " (شهرکی در حومه "سارایوو ") شدیم، خمپاره‌ اندازهای 60 م.م صربها که برفراز کوه های اطراف "سارایوو " روی شهر قفل شده بودند، امان اهالی بی دفاع شهر را بریده بودند. همه کوچه‌ها و پس‌کوچه‌ها در زیر دید و تیررس چتینک ها قرار داشتند و هر روز ده ها نفر به خاک و خون می‌غلطیدند. پس از دو روز توقف و کار فیلمبرداری در "هراسنیتسا "، به طرف شهر کاملا محاصره شده "گوراژده " به راه افتادیم. برای ورود به "گوراژده " تنها یک راه مالرو و جنگلی وجود داشت که باید حرکت را پس از تاریک شدن کامل هوا، همراه با یک ستون از رزمندگان بوسنیایی که هر یک کوله‌باری از مهمات بر دوش داشتند، شروع می‌کردیم ساعت 7:5 شب به ستون یک به راه افتادیم. یک سرفه کافی بود تا صرب ها را که در سرتاسر جنگلها و کوهستانهای مسیر موضع داشتند ، هوشیار کند و چتری از آتش گلوله‌هاشان بر سر ستون ببارد و بعد هم دستگیر و مثله شدن و باقی قضایا ...
پس از ده ساعت پیاده روی، خروسخوان سحر بود که به "گوراژده " رسیدیم. شهری با صدو چهل هزار نفر جمعیت که هر روز در معرض بارش هزاران گلوله آتشین کالیبرها و آتشبارهای سنگین صرب ها بود. به هر گوراژده‌ای که برخورد می کردیم، همین که می‌فهمید ما ایرانی هستیم، ما را در آغوش می‌گرفت. ایرانی در آنجا و در نزد آن مردم، پیک شادی بود و ایران کوه امیدی که این مردم معصوم و ستمدیده پشتگرم به صخره‌های ستبر آن بودند. ظرف سه روزی که در "گوارژده " بودیم، دوربینهامان بی وقفه کار می‌کردند. با رزمندگان به گفتگو پرداختیم. آنها با حرارت و افتخار برایمان از مسلمانی‌شان می‌گفتند و اینکه تا آخرین نفس خواهند ایستاد وزیر بار ذلت نخواهند رفت. به تنها بیمارستان زیرزمینی شهر رفتیم که تنها با یک خانم متخصص جراح زنان، هر روز پذیرای ده ها زن و مرد و رزمنده ی تیر و ترکش خورده‌ای بود که قطع پا و دست در حکم اولین و آخرین مداوای بسیاری از آنان بود.
Forwarded from از یاد رفتگان
از یاد رفتگان
حتی یکی از همین دوستان مدعی شد که شهید آوینی در آن فیلم معروفی که چند روز قبل از شهادتش در فکه از او گرفته شده و با خنده رو به دوربین مشت تکان داده و شعار می‌دهد در حال گله کردن از محمد هاشمی (رییس وقت صدا و سیما است) که البته چون این فیلم تا کنون هیچگاه با…
در همین "گوراژده " با یک زن و شوهر شیعه گوراژده‌ای الاصل که به همراه دو دختر خردسالشان ، که آلمان را رها کرده بودند و به کمک هموطنان‌شان شتافته بودند و زندگی در "گوارژده " ی جنگزده را بر زندگی بی‌دغدغه در "فرانکفورت " ترجیح داده بودند، مواجه شدیم و پای صحبت های آنها نشستیم و دوربین را روی چهره‌های نورانی و مصمم آنها زوم کردیم. آنها گفتند و ما شنیدیم و ثبت کردیم. تا به اینجا دوربین های ما حدود پنجاه ساعت تصویر ناب و داغ از لحظه لحظه زندگی و نبرد مردم بوسنی دشت کرده بودند و حالا دیگر احساس می‌کردیم که باید هر چه سریعتر به ایران باز گردیم و این صحنه‌های دردآور اما باشکوه و پرصلابت را از طریق سیما در معرض دید مردممان ، مردمی که جدیدترین و صادقترین حامیان مظلومان "بوسنی هرزگوین " هستند، بگذاریم.

آهنگ بازگشت نمودیم در غروبی دیگر، پس از تاریکی کامل، همراه با ستونی دیگر که برای تامین آذوقه و سلاح از "گوراژده " خارج می‌شد، حرکت کردیم. ساعت 7 صبح پس از یک شب عبور پراضطراب از کنار مواضع کمین صرب ها به خارج از "گورژاده " رسیدیم و از آنجا هم پس از 10 ساعت راهپیمایی در کوه و کمر به پادگان جنگلی "گرباک " رسیدیم و از آنجا با ماشین به طرف "ویسکو " براه افتادیم. پس از رسیدن به "ویسکو " و جمع کردن بار و بندیل و خرت و پرتهایمان، با هزار شوق به طرف "زنیتا " و از آنجا به بندر "اسپلیت " در "کرواسی " رفتیم و بعد از آن به زاگرب و بالاخره نیمه شب چهاردهم شهریور به نقطه مبداء یعنی تهران رسیدیم.

صبح همان روز بلافاصله فیلم ها را برداشته و به استودیوی حوزه هنری آمدیم و کار مونتاژ و ترجمه و دوبلاژ و نریشن گذاری و ... را شروع کردیم. شب و روز یکسره کار کردیم پس از دو ماه همزمان با هفته بزرگداشت "بوسنی هرزگوین "، چهار قسمت از سریال را که عنوان "خنجر و شقایق " را بر آن نهاده بودیم آماده پخش، تحویل مدیر شبکه اول سیما دادیم. (البته به دنبال پیگیری و توصیه یکی از بزرگان،‌مدیر محترم شبکه اول سیما حاضر به پذیرفتن فیلم ها شدند ، و قول پخش آن را هم داد!)‌از آن پس هر شب به انتظار پخش سریال و یا حداقل پخش آنونس آن بودیم که بالاخره پس از 4 شب بدون هیچ تبلیغ و اعلام قبلی و در ساعت 10:5 شب، بعد از پخش سریال انگلیسی "خانم ماروپل " محصول شبکه "بی بی سی "، با ناباوری تمام شاهد پخش قسمت‌هایی مثله شده از فیلم بودیم که تمام نریشن هایی که با صدای گرم برادر هنرمند و متعهد جناب آقای "مرتضی آوینی " (راوی مجموعه "روایت فتح ") اجرا شده بود، حذف گردیده بود. تازه دامنه حذف و برش‌های خودسرانه بدین حد ختم نمی‌شد، چرا که هم بخش‌های ابتدای فیلم و هم انتهایی آن قیچی شده بود تا معلوم نباشد که چه کسانی دست‌اندرکار تهیه و ساخت و تدوین و تنظیم سریال بوده‌اند.
جالبتر اینکه جناب مجری قبل از شروع فیلم با طمانینه و خونسردی تمام، اعلام فرمودند که فیلم توسط همکارانمان در "گروه سیاسی "، شبکه اول تهیه شده است!
ماجرا به همینجا ختم نشد. شب بعد بخشی دیگر از سریال با همان بلاهایی که بر سر بخش اول آورده شده بود، پخش شد اما این بار جناب مجری ابتکار جدیدتری به خرج دادند و به جای نام بردن از همکاران خیالی خود در گروه سیاسی، همچون شب قبل از خبرنگاران اعزامی سیما به "سارایوو " و "بوسنی هرزگوین " نام بردند و البته حق نشناسی نکردند و از زحماتشان هم بخاطر تهیه و ارسال این فیلم‌ها تشکر کردند! حال اینکه فیلم برداران و سازندگان واقعی این فیلم‌ها و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی به عنوان تهیه‌کننده مجموعه "خنجر و شقایق " کجا هستند، خدا می‌داند و مسئولان صدا و سیما و ما!

جناب آقای محمد هاشمی، رئیس محترم!
شاید عجله کنید و با اتخاذ یک موضع متدینانه و مقدسانه ما را متهم به شهرت طلبی و نام جویی و ریاکاری کنید اما اکنون ما را از این اتهام باکی نیست. ما این اتهام را هم روی کوهی از اتهامات دیگری که بر ما و امثال ما می‌بندند اضافه می‌کنیم. ولی امروز احساس می‌کنیم که باید مهر سکوت را بر لبانمان بشکنیم و مظلومیتمان ، که نه مظلومیت ما تهیه‌کنندگان و سازندگان سریال "خنجر و شقایق " بلکه مظلومیت همه بچه‌های حزب اللهی سال های پرفراز و فرود انقلاب اسلامی مان را فریاد کنیم و به مردم اعلام کنیم که روح انقلاب و جهاد و ایثار در مهمترین و عظیم‌ترین رسانه انقلاب و نظام، یعنی "صدا و سیما " منزوی است و دارندگان این روح و روحیه مطرودند.
Forwarded from از یاد رفتگان
از یاد رفتگان
حتی یکی از همین دوستان مدعی شد که شهید آوینی در آن فیلم معروفی که چند روز قبل از شهادتش در فکه از او گرفته شده و با خنده رو به دوربین مشت تکان داده و شعار می‌دهد در حال گله کردن از محمد هاشمی (رییس وقت صدا و سیما است) که البته چون این فیلم تا کنون هیچگاه با…
آقای رئیس!
البته همانطور که خودتان بهتر از هر کس دیگری می‌دانید مطرود بودن بچه حزب اللهی‌ها و وقایعی همچون موضوع ما نحن فیه در سیما چیزی نیست که به تازگی در این سازمان اتفاق افتاده باشد. ماجرا به سالهای جنگ و جهاد برمی‌گردد. آن روزهایی که حتی حزب الله به غربت این روزها نبود . آنچه به سر ما آوردید شبیه همان بلاهایی است که بر سر مجموعه، " روایت فتح " می‌آمد که از قضا تهیه کننده و سازندگان آن مجموعه تهیه کننده و سازنده همین سریال "خنجر و شقایق " هستند.یعنی کسانی برای ساخت "خنجر و شقایق " به "بوسنی هرزگوین " رفتند که طی سالهای جنگ برای ساختن مجموعه "روایت فتح " به خطوط مقدم جبهه‌ها عزیمت می‌کردند و جور همکاران صدا و سیمایتان را می‌کشیدند و وظیفه آقایان را انجام می‌دادند.
آقای رئیس!
خدایمان شاهد است که اگر ماجرای انزوای بچه‌های مسلمان و جبهه رفته و دردمند در صدا و سیما به همین جا ختم می‌شد و مشکل صدا و سیما تنها این بود که نیروهای خودی را تحویل نمی‌گیرد و می‌راند و مثلا بعد از گذشت 13 سال از پیروزی انقلاب در کشور ارزش های الهی، به تازگی به یک خانم چادری اجازه داده است که هفته‌ای یک شب گوینده خبر باشد، مساله‌ای نبود و شاید می‌شد به راحتی از کنار آن گذشت اما به هیچ وجه موضوع به همین جا ختم نمی‌شود.
حضرات اداره کننده صدا و سیما که تحت مدیریت شما هستند، با یک دست بچه‌های مسلمان و روح انقلاب و جهاد و ایثار را، منزوی می‌کنند و با دست دیگر به جذب و جلب عناصر مساله‌دار و معاند با انقلاب می‌پردازند و به ترویج دگراندیشان همت می گمارند.
مسئولان صدا و سیمای شما از یکسو به تهیه‌کنندگان و سازندگان مجموعه‌هایی چون "روایت فتح " و "خنجر و شقایق " خنجر می زنند و از دیگر سو در نظرسنجی‌ای که مجله "سروش " شما از مسئولان صدا و سیما می‌کند، فیلم "باشو غریبه کوچک " ساخته "بهرام بیضایی " به عنوان بهترین فیلم سینمایی که از تلویزیون در سال 70 پخش شد، انتخاب و معرفی می شود. شما آقای بیضایی را باید خوب بشناسید، بله! کارگردان تئاتر " مرگ یزدگرد " که در سال 59 در سیما ساخته شد ولی به دلیل محتوای ضد اسلامی آن، شورای سرپرستی وقت صدا و سیما بحث اجازه پخش و به روی آنتن فرستادن آن را نداد.
"صدا "ی شما هم در برنامه راه شب خود به مجیز گویی از تز نو استعماری "دهکده جهانی " "مارشال مک لوهان " می‌پردازد و به افتخار تئوری آن جناب، نام بخشی از برنامه خود را "دهکده ما " می‌گذارد و این در حالی است که وقتی سریال "ساعت 25 " که توسط کارگردان همین سریال "خنجر و شقایق " درباره بحران در جامعه آمریکا ساخته و همزمان با آشوب "لس آنجلس " آماده پخش می‌شود، پس از دو الی سه ماه سرگردانی و پی‌گیری های فراوان از سوی حوزه هنری، نهایتا از شبکه اول طرد گشته و به ناچار از شبکه دوم در زمانی نامناسب و کم بیننده پخش می‌گردد!
جناب آقای هاشمی!
یادتان هست که همین چندی پیش گروه ادب و هنر شبکه اول در بهترین و پربیننده‌ترین ساعت از شب دو برنامه‌ای به معرفی سه هنرمند ارجمند! پرداخت که یکی طراح پوستر کشف حجاب در زمان شاه و دیگری مروج گروهک "منافقین " و "چریک‌های فدائی خلق " در سال های اول انقلاب و دیگری طراح پوستر‌های "جشن هنر شیراز " شهبانو فرموده بود و علاوه بر آن به تبلیغ مجله آدینه و کتاب دشمن هتاک و رکور فرهنگ‌ تشیع، سعیدی سرجانی پرداخت؟
این افراد جز ضدیت و عناد آشتی‌ناپذیر با باورهای اصیل و خدمت به جریان منحط فرهنگی چه گلی بر سر این ملت و کشور زده‌اند که باید مورد توجه گردانندگان صدا و سیما باشند اما بچه‌های ترکش خورده و جبهه‌رفته و نیروهای خودی مطرود باشند؟ و این طرد آنقدر شدید باشد که سیمای منسوب به جمهوری اسلامی برای بایکوت کردن آن ها، دست به دروغگویی آشکار بزند و با زیر پا گذاشتن اصول امانتداری، اثری را به نام خبرنگاران خود جا بزند و بدتر آنکه آن را مثله کند و متنی را که برای توضیح علل و ریشه‌ها و ابعاد فاجعه‌ روی فیلم گذاشته شده بود، حذف کند و زحمات طاقت‌فرسای سازندگی را بر باد دهد؟
به راستی آیا دردآور نیست که سیمای جمهوری اسلامی عرصه نمایش سریال های آبکی و سبک داخلی نظیر "تعطیلات نوروزی " و "چراغ خانه " و همچنین جولانگاه سریال های خارجی ساخت شبکه‌هایی چون "بی‌بی‌سی " شود و در تبلیغ و ترویج و معرفی آنها سنگ تمام بگذارد اما با سریالی که در ارتباط با "بوسنی هرزگوین " این بزرگترین مسئله روز جهان اسلام، تهیه و ساخته می‌شود، اینگونه برخورد و رفتار نماید؟
آیا همکارانتان این جرات را دارند که با سریال "خانم ماروپل " ساخت شبکه "بی‌بی‌سی " که قبل از قسمت اول "خنجر و شقایق " پخش شد، همین رفتار و معامله را داشته باشند؟
آقای رئیس!
Forwarded from از یاد رفتگان
از یاد رفتگان
حتی یکی از همین دوستان مدعی شد که شهید آوینی در آن فیلم معروفی که چند روز قبل از شهادتش در فکه از او گرفته شده و با خنده رو به دوربین مشت تکان داده و شعار می‌دهد در حال گله کردن از محمد هاشمی (رییس وقت صدا و سیما است) که البته چون این فیلم تا کنون هیچگاه با…
با همه این اوضاع و احوال به همکاران محترمتان بگوئید که اگر به امید مایوس کردن نیروهای حزب‌اللهی و جبهه رفته دست به اتخاذ چنین شیوه‌هایی می‌زنند، سخت به بی راهه می روند. این نیروها تنها با رسیدن آجالشان و تقدیم ارواحشان به حضرت ملک‌الموت، به آخر خط می رسند و عرصه را خالی می‌کنند و به قول شهید همت، "حاشا که بچه مسلمان میدان را خالی کند ".
محض اطلاعتان بگوییم که انشاءالله طی چند روز آینده مجددا عازم "بوسنی " خواهیم شد و بار دیگر برای ثبت حماسه‌ها و مظلومیت‌های آن خطه و گزارش هجوم "خنجر به دستان صرب " به "قبیله سبز ریشه شقایق‌ها " کلید خواهیم زد.

جهانیان همه گر منع من کنند از عشق /من آن کنم که خداوندگار فرماید

گروه سازنده و تهیه ‌کننده سریال خنجر و شقایق
Forwarded from از یاد رفتگان
طبیعی بود که چاپ چنین نامه ای در پر مخاطب ترین جریده یومیه آن روز واکنشی سریع را از سوی سازمان صدا و سیما در پی داشته باشد اما هنوز از پاسخ این سازمان خبری نشده بود که تنها دو روز بعد ، در عصرگاهان 25 آبان 1371، شماره 14627روزنامه کیهان منتشر شد که در صفحه 6 آن، مقاله ای بلند بالا به امضای «حسین بهزاد» به چاپ رسیده بود. این مقاله در حقیقت تکمیلیه ای بود بر نامه سرگشاده پیشین که شرحی دقیق تر و با جزئیات را از روند ساخت مستند «خنجر و شقایق» و برخورد صدا و سیما با آن بیان کرده بود.متن کامل این مقاله نیز بدین شرح است:



*تیتر:بیستون را عشق کند و شهرتش....؟!

به بهانه نامه سرگشاده گروه سازنده سریال «خنجر و شقایق» به ریاست صدا و سیما

به قلم: حسین بهزاد

زحمت آن بلبل کشید و فیض آن را باد برد
بیستون را عشق کند و شهرتش....؟
".... پس اگر در کوشش و جهادشان با ایشان سهیم بوده‌ای، تو را نیز به مانند ایشان نصیب و بهره‌ای خواهد بود والا چیده‌ی دستهای آنان برای دهن های دیگران نمی‌باشد. " حضرت امیر(ع)
نصفه نیمه‌های شب تابستانی و گرم پانزدهم مرداد بود که به در خانه "نادر " رسیدم. زنگ درب منزلش را که به صدا درآوردم، پس از لحظه‌ای انتظار، "نادر " درب خانه را به رویم باز کرد، همان شلوار خاکی سال های جنگ را با پیراهن سفیدش به تن داشت و بوی آشنا و عزیز "تی رُز "، درست عین شب های پرواز عشاق خدا، ازا و به مشام جانم می‌رسید. دو سه تایی ساک و کیف هم به دوش داشت و بعد از یک خداحافظی کوتاه و تلگرافی با خانمش، از چهارچوب درگاه خانه خارج شد.
جلدی ساک ها را از او گرفتم و زیر طیف نگاه نگران "نادر " آنها را با کلی احتیاط در صندوق عقب ماشین گذاشتم.نه اینکه توی ساک ها محموله‌ای منفجره باشد! نه! دوربین‌های حساس و ظریفش را توی ساکها جاسازی کرده بود تا با خودش به سفر ببرد، سفری نه به شهرک ویلایی و شسته رفته ساحلی صدا و سیما در کرانه نیلگون دریای خزر، بلکه به سمت و سوئی ناشناخته با هوایی به مراتب گرمتر از تهران داغ تابستانی، در قلب جنگزده "اروپا ". نیم ساعت بعد در فرودگاه بودیم. قرار بود او از طریق پاویون دولتی وارد باند پرواز بشود تا در آنجا به "رضا " و "محمد " بپیوندد. آخر آنها اعضاء اکیپی بودند که قرار بود از طرف "حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی " برای تهیه فیلم و عکس در معیت سفیر "رهبر معظم انقلاب " به "بوسنی هرزگوین " پر بکشند.

لحظه‌ای بعد حضرت "آیت‌الله جنتی " هم تشریف آوردند و متعاقبا همگی سوار هواپیما شدند. بدجوری قلبم به درد آمده بود و احساس دلشوره ناخوشایندی کلافه‌ام می‌کرد، آخر معلوم نبود آیا یک بار دیگر چهره شاد و بشاش "نادر " و "رضا " و "محمد " را خواهم دید یا خیر؟
"نادر " قبل از سوار شدن روی پلکان ایستاد و برایم دستی تکان داد. "رضا " و "محمد " هم در دو طرفش سرک کشیده بودند و با دیدن قیافه پکرم خوش می‌خندیدند. نفهمیدم چه شد که بی‌اختیار چهره شاد و مظلوم "بهروز فلاحت پور "، روایتگر شهید فتح جلوی چشمم آمد. آخر او هم قبل از پروازش چنین لبخندی به لب داشت. دفعتا به خودم نهیبی زدم و در حالیکه رو به آنها " وجعلنا " را زیر لب زمزمه می‌کردم. با چشمانی اشک‌آلود محطوه فرودگاه را ترک کردم، هنوز پایم به پارکینگ فرودگاه نرسیده بود که همه تن گوش شدم و صدای غرش هواپیماشان که در حال گریز از باند مهرآباد به قلب آسمان صاف صبحدم بود را شنیدم.