Forwarded from مستضعفین تیوی | Mostazafin.TV
🖋 #محمدامین_سلیمی:
◀️ #تشریفات_برخورد_با_مسئولین در ایران از یک جایی به بعد دارای آداب خاصی شد و هر چاپلوس و متملقی هم که آمد چیزی بر آن افزود، تا شد یک غول بیشاخودم که نه تنها شکل قشنگی نداشت بلکه حامل پیام و محتوایی بود که ناخودآگاه تفرعن و تکبر را در مسئول نهادینه میکرد.
🔹 این تفرعن حتی پا را فراتر گذاشت و آرام آرام روی کنشهای عمومی هم اثر گذاشت و باعث شد اگر شما بخواهی به مسئولی بگویی بالای چشمت ابرو، ابتدا باید کلی پروتکل را رعایت کنی تا لایق طرح سوال باشی...
🔹 القصه این مراسم استقبال عجیب از "#محمدرضا_فرزین" مدیرعامل بانک ملی ایران را که دیدم، یادم آمد چه تشریفات و آدابدانیهای بیهودهای در کشور وجود دارد که در بلندمدت روی خوی مسئولین هم اثر خود را خواهد داشت؛ غافل از اینکه قرار بود این صندلی مسئولیت، ناامن باشد؛ قرار بود داغ باشد؛ قرار بود هرکسی که بنای مسئولیت داشت بداند قرار است در برابر سختترین پرسشها قرار بگیرد...
🔺 پ. ن: کلیپ دوم از مرحوم #روح_الله_نامداری است: "ما انقلاب نکردیم که کسی درِ ماشین را برای دیگری باز کند..."
🎬 @Mostazafin_TV
◀️ #تشریفات_برخورد_با_مسئولین در ایران از یک جایی به بعد دارای آداب خاصی شد و هر چاپلوس و متملقی هم که آمد چیزی بر آن افزود، تا شد یک غول بیشاخودم که نه تنها شکل قشنگی نداشت بلکه حامل پیام و محتوایی بود که ناخودآگاه تفرعن و تکبر را در مسئول نهادینه میکرد.
🔹 این تفرعن حتی پا را فراتر گذاشت و آرام آرام روی کنشهای عمومی هم اثر گذاشت و باعث شد اگر شما بخواهی به مسئولی بگویی بالای چشمت ابرو، ابتدا باید کلی پروتکل را رعایت کنی تا لایق طرح سوال باشی...
🔹 القصه این مراسم استقبال عجیب از "#محمدرضا_فرزین" مدیرعامل بانک ملی ایران را که دیدم، یادم آمد چه تشریفات و آدابدانیهای بیهودهای در کشور وجود دارد که در بلندمدت روی خوی مسئولین هم اثر خود را خواهد داشت؛ غافل از اینکه قرار بود این صندلی مسئولیت، ناامن باشد؛ قرار بود داغ باشد؛ قرار بود هرکسی که بنای مسئولیت داشت بداند قرار است در برابر سختترین پرسشها قرار بگیرد...
🔺 پ. ن: کلیپ دوم از مرحوم #روح_الله_نامداری است: "ما انقلاب نکردیم که کسی درِ ماشین را برای دیگری باز کند..."
🎬 @Mostazafin_TV
Forwarded from دهه ۶۰ از یاد رفته(از یادرفتگان)
🌹شهید حسین فهمیده🌹
💠حسین ریزه💠
یکی از روزها صدای بگو ومگوهایی که از سنگر محمد حسین شنیده می شد ، توجه ما را جلب کرد .گویا حسین ریزه قصد داشت به خط مقدم برود اما فرمانده اجازه نمی داد .او اصرار می کرد وخواهش ، که بگذارید من هم به خط بیایم .فرمانده هم تاکید داشتند : « حسین آقا حالا برای شما زود است .»او که دید پا فشاری اش فایده ای ندارد ، قاطع و درکمال ادب واحترام گفت : « من به شما ثابت می کنم که زود نیست ! ... » چند روز بعد همه متوجه غیبت محمد حسین شده ، نگرانی وجودشان را فرا گرفته بود.اما تلاششان نیز برای یافتن او بی فایده بود .که روز بچه ها چشمشان به عراقی کوتاه قدی افتاد که به سمت خاکریز خود می آمد . صبر کردند تا اسیرش نمایند.کمی که جلو تر آمد ، دیدند حسین ریزه است که لباس عراقی ها را به تن کرده و سلاحشان را به دوش گرفته ...« همان مو قع نزد فرمانده رفت .در پا سخ نگاههای پرسشگر وتاحدودی عصبانی او گفت : « خودتان گفتید به خط رفتن برای من زود است .من به آنجا رفتم ،یک عراقی را دست خالی کشته ، لباس و پو تین وسلاح او را به همراه آوردم تا ثابت کنم اراده و عشقم از جثه ام بزرگتر است .»
منبع: مسافران آسمانی [یک مسافر] |📚
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_حسین_فهمیده
#از_یاد_رفتگان
💠ڪانال از یاد رفتگان💠
https://t.iss.one/azyadraftegan
💠حسین ریزه💠
یکی از روزها صدای بگو ومگوهایی که از سنگر محمد حسین شنیده می شد ، توجه ما را جلب کرد .گویا حسین ریزه قصد داشت به خط مقدم برود اما فرمانده اجازه نمی داد .او اصرار می کرد وخواهش ، که بگذارید من هم به خط بیایم .فرمانده هم تاکید داشتند : « حسین آقا حالا برای شما زود است .»او که دید پا فشاری اش فایده ای ندارد ، قاطع و درکمال ادب واحترام گفت : « من به شما ثابت می کنم که زود نیست ! ... » چند روز بعد همه متوجه غیبت محمد حسین شده ، نگرانی وجودشان را فرا گرفته بود.اما تلاششان نیز برای یافتن او بی فایده بود .که روز بچه ها چشمشان به عراقی کوتاه قدی افتاد که به سمت خاکریز خود می آمد . صبر کردند تا اسیرش نمایند.کمی که جلو تر آمد ، دیدند حسین ریزه است که لباس عراقی ها را به تن کرده و سلاحشان را به دوش گرفته ...« همان مو قع نزد فرمانده رفت .در پا سخ نگاههای پرسشگر وتاحدودی عصبانی او گفت : « خودتان گفتید به خط رفتن برای من زود است .من به آنجا رفتم ،یک عراقی را دست خالی کشته ، لباس و پو تین وسلاح او را به همراه آوردم تا ثابت کنم اراده و عشقم از جثه ام بزرگتر است .»
منبع: مسافران آسمانی [یک مسافر] |📚
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_حسین_فهمیده
#از_یاد_رفتگان
💠ڪانال از یاد رفتگان💠
https://t.iss.one/azyadraftegan
Telegram
دهه ۶۰ از یاد رفته(از یادرفتگان)
من در میان شما باشم یا نباشم نگذارید این انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیافتد و نگذارید پیشکسوتان جهاد و شهادت در پیچ و خم زندگی روزمره به باد فراموشی سپرده شوند
امام خمینی(ره)
ارتباط با ادمین @cherikemosalman
امام خمینی(ره)
ارتباط با ادمین @cherikemosalman
Forwarded from دهه ۶۰ از یاد رفته(از یادرفتگان)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
معرفی شهید فهمیده @azyadraftegan
Forwarded from دهه ۶۰ از یاد رفته(از یادرفتگان)
به یاد شهید فهمیده ،آن رهبر سیزده ساله ی امام هشتم آبان سالروز شهادت شهید محمد حسین فهمیده @azyadraftegan
Forwarded from قسط
🔺 دست دختران انقلاب در حوضی از خون
درحالیکه روایتهای رسمی و غالب از جنگ بیشتر به نقش مردان نظامی توجه میکنند و رقم خوردن سرنوشت جنگ هشت ساله را با استفاده از این دسته از اطلاعات تحلیل میکنند، تاریخنگاری انقلابی _ که مستضعفان راوی آن هستند_ و البته روشهای جدید علمی(مانند مکتب آنال) به ما توصیه میکنند تا نقش پراهمیت غیرنظامیان و زنان را مورد توجه قرار دهیم تا بتوانیم روایتی رنگی، چند بعدی و دقیق از وقایع تاریخی داشته باشیم. این روایت ها نقش عللی که مربوط به بستر اجتماعی هستند را مورد توجه قرار میدهند و به ما کمک میکنند تا روابط علت و معلولی جامعتری را درک کنیم.
از زمانی که کتاب "دا" به عنوان اولین کتاب برجسته این حوزه معرفی عمومی شد و خوانندگان انبوهی به خود جذب کرد، به تدریج شاهد انتشار کتاب هایی از این قبیل هستیم.
کتاب بالا با عنوان "حوض خون" روایت زنانی که در پشت جبهه هرروز با وایتکس و خون در پیچ و تاب بودند و به تدریج مبتلا به بیماریهایی شدند که هنوز هم خوب نشده. با این وجود بنیاد شهید این جانبازی آشکار را نادیده انگاشته و تابحال هیچ حمایتی از آنها انجام نشده...
#فرهنگی_اجتماعی
@edalatkhahi
درحالیکه روایتهای رسمی و غالب از جنگ بیشتر به نقش مردان نظامی توجه میکنند و رقم خوردن سرنوشت جنگ هشت ساله را با استفاده از این دسته از اطلاعات تحلیل میکنند، تاریخنگاری انقلابی _ که مستضعفان راوی آن هستند_ و البته روشهای جدید علمی(مانند مکتب آنال) به ما توصیه میکنند تا نقش پراهمیت غیرنظامیان و زنان را مورد توجه قرار دهیم تا بتوانیم روایتی رنگی، چند بعدی و دقیق از وقایع تاریخی داشته باشیم. این روایت ها نقش عللی که مربوط به بستر اجتماعی هستند را مورد توجه قرار میدهند و به ما کمک میکنند تا روابط علت و معلولی جامعتری را درک کنیم.
از زمانی که کتاب "دا" به عنوان اولین کتاب برجسته این حوزه معرفی عمومی شد و خوانندگان انبوهی به خود جذب کرد، به تدریج شاهد انتشار کتاب هایی از این قبیل هستیم.
کتاب بالا با عنوان "حوض خون" روایت زنانی که در پشت جبهه هرروز با وایتکس و خون در پیچ و تاب بودند و به تدریج مبتلا به بیماریهایی شدند که هنوز هم خوب نشده. با این وجود بنیاد شهید این جانبازی آشکار را نادیده انگاشته و تابحال هیچ حمایتی از آنها انجام نشده...
#فرهنگی_اجتماعی
@edalatkhahi
Forwarded from عکس نگار
۵۳ سال پیش یعنی ۱۱آبان ماه سال۱۳۴۲، طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی به جوخه اعدام رژیم پهلوی سپرده شدند. طیب حاج رضایی که روزگاری از بزن بهادرهای تهران بود، شب هنگام در معرض تیر سربازان قرار می گیرد تا به خاطر حمایت از امام خمینی (ع) که آن سالها آرام آرام نهضت انقلابی خویش را گسترده می نمود، تیرباران شود. اما چه می شود که چنین شخصیتی به گفته خودش، ندیده، خریدار امام (ره) می شود؟!
در ادامه روایتی درباره او را می خوانیم تا بیشتر با جزئیات این رویداد و حواشی زندگی وی آشنا شویم.
* روایت از خاطرات سید ابوالفضل کاظمی:
محمد آقا [محمد باقری معروف به محمد عروس] درباره آن روز [قیام خرداد 1342 در تهران] گفت:
«بعد از اینکه شهربانی و ساواک ریختن و ما رو کت بسته بردن به شهربانی، حاج اسماعیل رضایی، حاج حسین شمشاد، حسین کاردی، عباس کاردی، حاج آقا توسلی، حاج علی نوری، حاج علی حیدری و مرتضی طاری هم قاتی ما بودن و دستگیر شدن. همه آنها، بارفروشهای میدان بودن و به خاطر آقای خمینی ریختن تو خیابون و به نفع او شعار دادند؛ اما سردمدار همه اینها، طیب بود.
چند ساعت بعد از دستگیری ما، طیب حاج رضایی رو کت بسته آوردند و تو بند ما انداختن. وقتی ما رو به زندان باغشاه بردند، طیب هم همراهمون بود. من باهاش کاری نداشتم؛ چون همیشه دور و برش یک مشت چاقوکش بود. خودش هم از بزن بهادرها و لاتهای تهران بود و طرفدار شاه؛ جوری که وقتی فرح پهلوی بچه دار شد و پسر اولش ، رضا پهلوی را به دنیا آورد، طیب کوچه و محل را چراغونی کرد. رو همین حساب، تا طیب را دیدم، محلش نگذاشتم و پشتم را طرفش کردم. دستبند به دستش بود. سلام کرد و گفت: محمد آقا ! ما رفیق نامرد نیستیم.
جوابش را ندادم؛ اما می دونستم که ساواک از علاقه طیب به آقای خمینی سوء استفاده می کند. آنزمان، طیب با شعبان [ شعبان جعفری معروف به شعبان بی مخ ] سرشاخ شده بود . هر دو ، یکه بزن جنوب شهر بودند و حرفشان خریدار داشت. شعبان، ورزشکار بود و طرفدار شاه؛ طیب میداندار و بارفروش و دست و دلباز و خیر و یتیم نواز. در حالی که همیشه شنیده بودیم او طرفدار و فدایی شاهه، یهو ورق برگشت و طیب شد بر ضد شاه. حالا تو دل طیب چه حال و احوال و انقلابی پیدا شده بود، خدا میدونه. سران مملکت جلسه گذاشتند که با طیب زد و بند کنند و وادارش کنند که بگه خمینی به من پول داده تا بارفروشها رو تیر کنم .
آن روز در دادگاه، طیب رو به سرهنگ نصیری گفت: حرفهای شما درست؛ اما ما تو قانون مشتیگری، با بچه های حضرت زهرا در نمیافتیم. من این سید رو نمی شناسم؛ اما با او در نمی افتم.
عاقبت دادگاه شاه به اسماعیل حاج رضایی، طیب حاج رضایی، من و حاج علی نوری حکم اعدام داد و به برادران کاردی و شمشاد و بقیه، ده تا پانزده سال زندان دادند.
بعد از اعلام حکم، ما را به بندهامون منتقل کردند. نصف شب، مأمور شهربانی آمد و زد به در زندان و گفت: محمد باقری! حاج علی نوری! اعلاحضرت با یک درجه تخفیف، عفو ملوکانه به شما داده.
اینها را گفتند تا طیب تو بزنه و از ترس اعدام، حرفش رو پس بگیره و بگه آقای خمینی منو تحریک کرد؛ اما طیب که تو یک سلول دیگه زندانی بود، بلند گفت: این حرفها رو برای ننهات بزن! یک بار گفتم، باز هم میگم، من با بچه حضرت زهرا در نمی افتم.
فردا شب، صدایی از سلول طیب آمد. فهمیدم دارن می برندشان برای اعدام. وقتی میرفتن، طیب زد به میله سلول من و گفت: محمد آقا! اگه یک روز خمینی رو دیدی، سلام منو بهش برسون و بگو خیلیها شما رو دیدند و خریدند ، ما ندیده شما رو خریدیم.
نیم ساعت بعد، صدای رگبار اومد و معلوم شد که تیربارونشون کردن. طیب، رسم مردانگی رو به جا آورد و عاقبت به خیر شد. هنوز هم حیرون کار طیب هستم.»
محمد آقا هر وقت این قصه را برایم می گفت، به پهنای صورت اشک می ریخت و می گفت: هر وقت یاد آن شب می افتم، قلبم می گیره. خیلی طیب رو اذیت کردن تا از شاه طلب بخشش کنه؛ اما خدا اگر بخواد کسی رو بخره، می خره. اسم طیب و حاج اسماعیل رضایی تا قیامت موندگاره.
@azyadraftegan
در ادامه روایتی درباره او را می خوانیم تا بیشتر با جزئیات این رویداد و حواشی زندگی وی آشنا شویم.
* روایت از خاطرات سید ابوالفضل کاظمی:
محمد آقا [محمد باقری معروف به محمد عروس] درباره آن روز [قیام خرداد 1342 در تهران] گفت:
«بعد از اینکه شهربانی و ساواک ریختن و ما رو کت بسته بردن به شهربانی، حاج اسماعیل رضایی، حاج حسین شمشاد، حسین کاردی، عباس کاردی، حاج آقا توسلی، حاج علی نوری، حاج علی حیدری و مرتضی طاری هم قاتی ما بودن و دستگیر شدن. همه آنها، بارفروشهای میدان بودن و به خاطر آقای خمینی ریختن تو خیابون و به نفع او شعار دادند؛ اما سردمدار همه اینها، طیب بود.
چند ساعت بعد از دستگیری ما، طیب حاج رضایی رو کت بسته آوردند و تو بند ما انداختن. وقتی ما رو به زندان باغشاه بردند، طیب هم همراهمون بود. من باهاش کاری نداشتم؛ چون همیشه دور و برش یک مشت چاقوکش بود. خودش هم از بزن بهادرها و لاتهای تهران بود و طرفدار شاه؛ جوری که وقتی فرح پهلوی بچه دار شد و پسر اولش ، رضا پهلوی را به دنیا آورد، طیب کوچه و محل را چراغونی کرد. رو همین حساب، تا طیب را دیدم، محلش نگذاشتم و پشتم را طرفش کردم. دستبند به دستش بود. سلام کرد و گفت: محمد آقا ! ما رفیق نامرد نیستیم.
جوابش را ندادم؛ اما می دونستم که ساواک از علاقه طیب به آقای خمینی سوء استفاده می کند. آنزمان، طیب با شعبان [ شعبان جعفری معروف به شعبان بی مخ ] سرشاخ شده بود . هر دو ، یکه بزن جنوب شهر بودند و حرفشان خریدار داشت. شعبان، ورزشکار بود و طرفدار شاه؛ طیب میداندار و بارفروش و دست و دلباز و خیر و یتیم نواز. در حالی که همیشه شنیده بودیم او طرفدار و فدایی شاهه، یهو ورق برگشت و طیب شد بر ضد شاه. حالا تو دل طیب چه حال و احوال و انقلابی پیدا شده بود، خدا میدونه. سران مملکت جلسه گذاشتند که با طیب زد و بند کنند و وادارش کنند که بگه خمینی به من پول داده تا بارفروشها رو تیر کنم .
آن روز در دادگاه، طیب رو به سرهنگ نصیری گفت: حرفهای شما درست؛ اما ما تو قانون مشتیگری، با بچه های حضرت زهرا در نمیافتیم. من این سید رو نمی شناسم؛ اما با او در نمی افتم.
عاقبت دادگاه شاه به اسماعیل حاج رضایی، طیب حاج رضایی، من و حاج علی نوری حکم اعدام داد و به برادران کاردی و شمشاد و بقیه، ده تا پانزده سال زندان دادند.
بعد از اعلام حکم، ما را به بندهامون منتقل کردند. نصف شب، مأمور شهربانی آمد و زد به در زندان و گفت: محمد باقری! حاج علی نوری! اعلاحضرت با یک درجه تخفیف، عفو ملوکانه به شما داده.
اینها را گفتند تا طیب تو بزنه و از ترس اعدام، حرفش رو پس بگیره و بگه آقای خمینی منو تحریک کرد؛ اما طیب که تو یک سلول دیگه زندانی بود، بلند گفت: این حرفها رو برای ننهات بزن! یک بار گفتم، باز هم میگم، من با بچه حضرت زهرا در نمی افتم.
فردا شب، صدایی از سلول طیب آمد. فهمیدم دارن می برندشان برای اعدام. وقتی میرفتن، طیب زد به میله سلول من و گفت: محمد آقا! اگه یک روز خمینی رو دیدی، سلام منو بهش برسون و بگو خیلیها شما رو دیدند و خریدند ، ما ندیده شما رو خریدیم.
نیم ساعت بعد، صدای رگبار اومد و معلوم شد که تیربارونشون کردن. طیب، رسم مردانگی رو به جا آورد و عاقبت به خیر شد. هنوز هم حیرون کار طیب هستم.»
محمد آقا هر وقت این قصه را برایم می گفت، به پهنای صورت اشک می ریخت و می گفت: هر وقت یاد آن شب می افتم، قلبم می گیره. خیلی طیب رو اذیت کردن تا از شاه طلب بخشش کنه؛ اما خدا اگر بخواد کسی رو بخره، می خره. اسم طیب و حاج اسماعیل رضایی تا قیامت موندگاره.
@azyadraftegan
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
در این روز جمعه یادی کنیم از حر نهضت امام خمینی (ره) طیب حاج رضایی که در یازده آبان 1343 توسط دژخیمان پهلوی به شهادت رسید
@Azyadraftegan
@Azyadraftegan
Forwarded from دهه ۶۰ از یاد رفته(از یادرفتگان)
⭕️ روی سینه اش عکس
رضاشاه رو خالکوبی کرده بود
اهل هرخلافی بود...
⭕️ بعد انقلاب، امام کنار قبر
شهید طیب رفت و گفت: طیب!
تو عاقبت به خیرشدی دعاکن
خمینی هم عاقبت به خیرشود...
#شهید_طیب_حاج_رضایی
رضاشاه رو خالکوبی کرده بود
اهل هرخلافی بود...
⭕️ بعد انقلاب، امام کنار قبر
شهید طیب رفت و گفت: طیب!
تو عاقبت به خیرشدی دعاکن
خمینی هم عاقبت به خیرشود...
#شهید_طیب_حاج_رضایی
Forwarded from دهه ۶۰ از یاد رفته(از یادرفتگان)
❇️ رسوایی رژیم پهلوی بعد از تیرباران طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی
🔹شیخ حسین انصاریان در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است میگوید: محمدرضا پهلوی بعد از قیام 15 خرداد در یک سخنرانی ادعا کرده بود: اینهایی که ریختند توی خیابانها و آشوب و بلوا به پا کردند، هر کدام از آقای خمینی ۲۵ ریال گرفته بودند! بعد هم که طیب و حاج اسماعیل را گرفتند، آنها را متهم کردند که برای راه انداختن قیام 15 خرداد، از امام خمینی پول گرفتهاند.
🔹حاج مسیح، برادر طیب که هفتهای یک بار برای ملاقات برادرش به زندان میرفت، هر بار برای ما تعریف میکرد که او را خیلی اذیت کرده و شکنجه دادهاند. هفتههای آخر، طیب به حاج مسیح گفته بود: «به من پیشنهاد کردهاند تا در رادیو و تلویزیون اعلام کنم که آقای خمینی به من پول داده تا مردم را تحریک کنم که شلوغی به راه بیندازند؛ اما برادر، اگر مرا زیر شکنجه وادار به هر اقراری بکنند، حاضر نخواهم شد به آبروی پسر فاطمه لطمه بزنم حتی اگر به قیمت جانم تمام بشود...»
🔹حاج اسماعیل هم در وصیت نامهاش که شب اعدام تنظیم کرد، نوشته بود که از چه کسانی طلبکار و به چه کسانی بدهکار است. متن آن وصیتنامه در روزنامهها چاپ شد. وصایای مالی او حدود یک میلیون تومان برآورد میشد که در آن زمان پول هنگفتی بود.
🔹مردم متن سخنرانی شاه را که در روزنامهها چاپ شده بود، با وصیتنامه حاج اسماعیل کنار هم گذاشته و به یکدیگر نشان میدادند و با خشم و نفرت میگفتند: این مردک دروغگو (محمدرضا پهلوی) خجالت نمیکشد که می گوید طیب و حاج اسماعیل ۲۵ ریال گرفتهاند تا قیام 15 خرداد را راه بیندازند؟ این ماجرا به صورت چماقی بر سر شاه و دربار درآمده بود.
🗓11 آبان 1342: تیرباران حاج اسماعیل رضایی و طیب حاج رضایی
⭕ @Azyadraftegan
🔹شیخ حسین انصاریان در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است میگوید: محمدرضا پهلوی بعد از قیام 15 خرداد در یک سخنرانی ادعا کرده بود: اینهایی که ریختند توی خیابانها و آشوب و بلوا به پا کردند، هر کدام از آقای خمینی ۲۵ ریال گرفته بودند! بعد هم که طیب و حاج اسماعیل را گرفتند، آنها را متهم کردند که برای راه انداختن قیام 15 خرداد، از امام خمینی پول گرفتهاند.
🔹حاج مسیح، برادر طیب که هفتهای یک بار برای ملاقات برادرش به زندان میرفت، هر بار برای ما تعریف میکرد که او را خیلی اذیت کرده و شکنجه دادهاند. هفتههای آخر، طیب به حاج مسیح گفته بود: «به من پیشنهاد کردهاند تا در رادیو و تلویزیون اعلام کنم که آقای خمینی به من پول داده تا مردم را تحریک کنم که شلوغی به راه بیندازند؛ اما برادر، اگر مرا زیر شکنجه وادار به هر اقراری بکنند، حاضر نخواهم شد به آبروی پسر فاطمه لطمه بزنم حتی اگر به قیمت جانم تمام بشود...»
🔹حاج اسماعیل هم در وصیت نامهاش که شب اعدام تنظیم کرد، نوشته بود که از چه کسانی طلبکار و به چه کسانی بدهکار است. متن آن وصیتنامه در روزنامهها چاپ شد. وصایای مالی او حدود یک میلیون تومان برآورد میشد که در آن زمان پول هنگفتی بود.
🔹مردم متن سخنرانی شاه را که در روزنامهها چاپ شده بود، با وصیتنامه حاج اسماعیل کنار هم گذاشته و به یکدیگر نشان میدادند و با خشم و نفرت میگفتند: این مردک دروغگو (محمدرضا پهلوی) خجالت نمیکشد که می گوید طیب و حاج اسماعیل ۲۵ ریال گرفتهاند تا قیام 15 خرداد را راه بیندازند؟ این ماجرا به صورت چماقی بر سر شاه و دربار درآمده بود.
🗓11 آبان 1342: تیرباران حاج اسماعیل رضایی و طیب حاج رضایی
⭕ @Azyadraftegan
Forwarded from مناره
⭕️ یادی از شهدای دوران غربت نهضت امام
#طیب شاهپرست بود. عمق این علاقه را میشود از نقش خالکوبی شدۀ شاه بر سینهاش دریافت . او از عناصر میدانی #کودتای_28_مرداد بود و برای همین لقب «تاجبخش» و مدال درجه۲ رستاخیز دریافت کرد. بعدها اما تغییر رویه داد. ساواک در گزارشی مینویسند: «طیب حاجرضایی تغییر لحن داده و با طرفداران #آیت_الله_کاشانی طرح دوستی ریخته...».
مرحوم حاج #مهدی_عراقی در خاطراتش از آغازین روزهای نهضت امام و تدارک مبارزان برای عزاداری #تاسوعا و #عاشوا، نقلی از پاسخ #امام_خمینی به نگرانیها از احتمال نقش مخرب طیب آورده است: «اینها کسانی هستند که نوکر #امام_حسین هستند در عرض سال همه فکرشان این است که محرمی بشود، عاشورایی بشود به عشق امام حسین سینه بزنند، خرج بکنند، چه بکنند و از این حرفها، خاطرجمع باشید.»
بعد از #15_خرداد 42 در تهران حکومت نظامی اعلام شد و طیب حاجرضایی، اسماعیل رضایی و ۴۰۰ نفر دیگر بازداشت شدند. اکثر قریب به اتفاق بازداشتشدگان طیب را مسبب اصلی ماجرا اعلام کردند.
📆 به بهانۀ 11 آبان، سالروز اعدام #حر_انقلاب پهلوان #طیب_حاج_رضایی و #اسماعیل_رضایی در سال 1342
➕ @Manaareh
#طیب شاهپرست بود. عمق این علاقه را میشود از نقش خالکوبی شدۀ شاه بر سینهاش دریافت . او از عناصر میدانی #کودتای_28_مرداد بود و برای همین لقب «تاجبخش» و مدال درجه۲ رستاخیز دریافت کرد. بعدها اما تغییر رویه داد. ساواک در گزارشی مینویسند: «طیب حاجرضایی تغییر لحن داده و با طرفداران #آیت_الله_کاشانی طرح دوستی ریخته...».
مرحوم حاج #مهدی_عراقی در خاطراتش از آغازین روزهای نهضت امام و تدارک مبارزان برای عزاداری #تاسوعا و #عاشوا، نقلی از پاسخ #امام_خمینی به نگرانیها از احتمال نقش مخرب طیب آورده است: «اینها کسانی هستند که نوکر #امام_حسین هستند در عرض سال همه فکرشان این است که محرمی بشود، عاشورایی بشود به عشق امام حسین سینه بزنند، خرج بکنند، چه بکنند و از این حرفها، خاطرجمع باشید.»
بعد از #15_خرداد 42 در تهران حکومت نظامی اعلام شد و طیب حاجرضایی، اسماعیل رضایی و ۴۰۰ نفر دیگر بازداشت شدند. اکثر قریب به اتفاق بازداشتشدگان طیب را مسبب اصلی ماجرا اعلام کردند.
📆 به بهانۀ 11 آبان، سالروز اعدام #حر_انقلاب پهلوان #طیب_حاج_رضایی و #اسماعیل_رضایی در سال 1342
➕ @Manaareh
Forwarded from محسن قنبریان
🌀 خبرنگار مجله تایم آمریکا: شما زندگی خیلی منزویای داشتید؛ شما اقتصاد جدید و حقوق روابط بینالمللی را مطالعه نکردهاید؛ تحصیل شما مربوط به علوم الهی است؛ شما در سیاست و گیر و دار یک زندگی اجتماعی درگیر نبودهاید؛ آیا این، در ذهن شما این شک را بهوجود نمیآورد که ممکناست عواملی در این معادله باشد که شما نمیتوانید درک کنید؟
امام خمینی: ما معادله جهانی و معیارهای اجتماعی و سیاسیای که تابهحال بهواسطه آن، تمام مسائل جهان سنجیده میشده است را شکستهایم؛ ما خود، چارچوب جدیدی ساختهایم که در آن، عدل را ملاکِ دفاع و ظلم را ملاکِ حمله گرفتهایم؛ از هر عادلی دفاع میکنیم و بر هر ظالمی میتازیم؛ حال شما اسمش را هرچه میخواهید بگذارید. ما این سنگ را بنا خواهیم گذاشت. امید است کسانی پیدا شوند که ساختمان بزرگ سازمان ملل و شورای امنیت و سایر سازمانها و شوراها را بر این پایه بنا کنند؛ نه بر پایه نفوذ سرمایهداران و قدرتمندان که هر موقعی که خواستند هرکسی را محکوم کنند، بلافاصله محکوم نمایند. آری با ضوابط شما، من هیچ نمیدانم و بهتر است که ندانم.
۹ آذر ۱۳۵۸
#سیزده_آبان
#استکبار_ستیزی
محسن قنبریان
☑️ @m_ghanbarian
امام خمینی: ما معادله جهانی و معیارهای اجتماعی و سیاسیای که تابهحال بهواسطه آن، تمام مسائل جهان سنجیده میشده است را شکستهایم؛ ما خود، چارچوب جدیدی ساختهایم که در آن، عدل را ملاکِ دفاع و ظلم را ملاکِ حمله گرفتهایم؛ از هر عادلی دفاع میکنیم و بر هر ظالمی میتازیم؛ حال شما اسمش را هرچه میخواهید بگذارید. ما این سنگ را بنا خواهیم گذاشت. امید است کسانی پیدا شوند که ساختمان بزرگ سازمان ملل و شورای امنیت و سایر سازمانها و شوراها را بر این پایه بنا کنند؛ نه بر پایه نفوذ سرمایهداران و قدرتمندان که هر موقعی که خواستند هرکسی را محکوم کنند، بلافاصله محکوم نمایند. آری با ضوابط شما، من هیچ نمیدانم و بهتر است که ندانم.
۹ آذر ۱۳۵۸
#سیزده_آبان
#استکبار_ستیزی
محسن قنبریان
☑️ @m_ghanbarian
Audio
📢 صوت | حاج صادق آهنگران:
▫️بشکن تو سکوت زمان
▪️برخیز و دوباره بخون
▫️فریاد بزن بی امان:
🔥مرگ بر آمریکا🇺🇸
⏳ بمناسبت 13 آبان، روز تسخیر لانه جاسوسی آمریکا
🆔 @yade_ayyaam
▫️بشکن تو سکوت زمان
▪️برخیز و دوباره بخون
▫️فریاد بزن بی امان:
🔥مرگ بر آمریکا🇺🇸
⏳ بمناسبت 13 آبان، روز تسخیر لانه جاسوسی آمریکا
🆔 @yade_ayyaam
Forwarded from تاریخ پهلوی
♦️ تصاویری دیده نشده ازقیام خونین مردم و دانشآموزان در ۱۳ آبان ۱۳۵۷، حوالی خیابان انقلاب و دانشگاه تهران
@pahlaviiran
@pahlaviiran
Forwarded from اتچ بات
یادداشتی از #معلم_جهادگر و دانشجوی پیرو خط امام ، دبیر شهید دفتر تحکیم وحدت
شهید مهدی رجب بیگی درباره جمعه خونین
اي شهريور
ميدانی كه يادآور رنجمان گشته ای؟ ميدانی كه پيام آور غممان شده ای؟ ميدانی كه زين پس محرم ديگرمانی؟ ميدانی؟ سال ها پيش كه از سرمای شب سياه گريزمان نبود، تو در جشن خونريزان با شبداران نشستی و از شراب سرخ خونمان نوشيدی و در گرماي آتش مستی چشمهامان را سوزاندی و ما بر جور زمان صبر كرديم.
ميدانی كه يادآور رنجمان گشته ای؟ ميدانی كه پيام آور غممان شده ای؟ ميدانی كه زين پس محرم ديگرمانی؟ ميدانی؟
سالي ديگر گذشت. قصه گويمان را ربودی تا از خونش باده سازی، افسانه اش را به خاك سپاری و ساختی و نسپردی. و ما بر جور زمان صبر كرديم.
سال ديگری آمد. قافله سالار كاروان شهادت و تفنگدار برپايی قيامت و گل سرخ انقلاب ملت را به چنگال خويش گرفتي تا اسطوره اش را بشكنی و گرفتی و نشكستی. و ما بر جور زمان صبر كرديم.
سال ها گذشت و تو همچنان در پايان تابستان نشسته بودی كه «تاب» و توانمان را «بستانی» و ما بر جور زمان صبر كرديم.
سرانجام آن دست ها به پيكرمان آويخت و آن خون ها به تنمان ريخت. آن قصه ها باورمان شد و آن صبر سپرمان و ما برخاستيم.
و تا برخاستيم، خونمان را بر سنگفرش خيابان بر زمين زدی. فرياد كشيديم و بر جور زمان صبر كرديم.
آوازمان بر پرواز از شهيدان نشست و به نزد خدا رسيد و خدا ياريمان داد.
از قطره قطره ژاله خونمان، لاله قيام روييد و ما آن لاله ها را چيديم و از آن درفش ساختيم و بر پوزه ضحاك كوبيديم. ضحاك بگريخت و كنگره كاخش فروريخت.
سال ديگر گذشت. به سراغ لاله هامان رفتيم تا بر مزارشان سرود پيروزی و نماز انقلاب بخوانيم. «پدر» نيز همچون هميشه، در پيشاپيش رهروان به صف ايستاد و آيه شهادت خواند.
و ما سرخوش از پيروزی به خواب رفتيم و هنوز سپيده نيامده بود كه تو آمدي و پيرما را بردی.
و اكنون پيكرت از گرمی خون دليرانمان سرخ شده است و شهرمان در سوگ سرورمان سياه.
و ما در شگفتيم از «بي مهريت» كه در كنار «مهر» نشسته ای.
اما، ما از تبار حسينيم و از قبيله ابوذر و از سلاله عمار. قوم ما را از شهادت چه باك؟
ما بر كاخ شاهان تاختيم و تقويمشان را به زير كشيديم تا وقت پيروزی را ببينيم.
خردادمان «خون داد» شد و شهريورمان «شهيد بر» و ما ايستاديم.
اماممان تنها شد و نماز جمعه هامان قضاء و ما ايستاديم.
و بر مزار شهيدمان نيز نماز وحدت خوانديم و ايستاديم.
و ما ايستاديم كه فرياد گرمان مناره بوده است كه قرن هاست ايستاده است.
و اگر تمام غم های دنيا را به جانمان اندازند، باز مي ايستيم، دست يكديگر را مي فشاريم، هم پيمان مي شويم، جهاد مي كنيم، و در سختی ها يكديگر را تسلی مي دهيم.
بچه ها بر سوگ پدر: «تسليت»!
بچه ها بر وحدتمان: «تهنيت»!
🔸 از یاد رفتگان
@Azyadraftegan
شهید مهدی رجب بیگی درباره جمعه خونین
اي شهريور
ميدانی كه يادآور رنجمان گشته ای؟ ميدانی كه پيام آور غممان شده ای؟ ميدانی كه زين پس محرم ديگرمانی؟ ميدانی؟ سال ها پيش كه از سرمای شب سياه گريزمان نبود، تو در جشن خونريزان با شبداران نشستی و از شراب سرخ خونمان نوشيدی و در گرماي آتش مستی چشمهامان را سوزاندی و ما بر جور زمان صبر كرديم.
ميدانی كه يادآور رنجمان گشته ای؟ ميدانی كه پيام آور غممان شده ای؟ ميدانی كه زين پس محرم ديگرمانی؟ ميدانی؟
سالي ديگر گذشت. قصه گويمان را ربودی تا از خونش باده سازی، افسانه اش را به خاك سپاری و ساختی و نسپردی. و ما بر جور زمان صبر كرديم.
سال ديگری آمد. قافله سالار كاروان شهادت و تفنگدار برپايی قيامت و گل سرخ انقلاب ملت را به چنگال خويش گرفتي تا اسطوره اش را بشكنی و گرفتی و نشكستی. و ما بر جور زمان صبر كرديم.
سال ها گذشت و تو همچنان در پايان تابستان نشسته بودی كه «تاب» و توانمان را «بستانی» و ما بر جور زمان صبر كرديم.
سرانجام آن دست ها به پيكرمان آويخت و آن خون ها به تنمان ريخت. آن قصه ها باورمان شد و آن صبر سپرمان و ما برخاستيم.
و تا برخاستيم، خونمان را بر سنگفرش خيابان بر زمين زدی. فرياد كشيديم و بر جور زمان صبر كرديم.
آوازمان بر پرواز از شهيدان نشست و به نزد خدا رسيد و خدا ياريمان داد.
از قطره قطره ژاله خونمان، لاله قيام روييد و ما آن لاله ها را چيديم و از آن درفش ساختيم و بر پوزه ضحاك كوبيديم. ضحاك بگريخت و كنگره كاخش فروريخت.
سال ديگر گذشت. به سراغ لاله هامان رفتيم تا بر مزارشان سرود پيروزی و نماز انقلاب بخوانيم. «پدر» نيز همچون هميشه، در پيشاپيش رهروان به صف ايستاد و آيه شهادت خواند.
و ما سرخوش از پيروزی به خواب رفتيم و هنوز سپيده نيامده بود كه تو آمدي و پيرما را بردی.
و اكنون پيكرت از گرمی خون دليرانمان سرخ شده است و شهرمان در سوگ سرورمان سياه.
و ما در شگفتيم از «بي مهريت» كه در كنار «مهر» نشسته ای.
اما، ما از تبار حسينيم و از قبيله ابوذر و از سلاله عمار. قوم ما را از شهادت چه باك؟
ما بر كاخ شاهان تاختيم و تقويمشان را به زير كشيديم تا وقت پيروزی را ببينيم.
خردادمان «خون داد» شد و شهريورمان «شهيد بر» و ما ايستاديم.
اماممان تنها شد و نماز جمعه هامان قضاء و ما ايستاديم.
و بر مزار شهيدمان نيز نماز وحدت خوانديم و ايستاديم.
و ما ايستاديم كه فرياد گرمان مناره بوده است كه قرن هاست ايستاده است.
و اگر تمام غم های دنيا را به جانمان اندازند، باز مي ايستيم، دست يكديگر را مي فشاريم، هم پيمان مي شويم، جهاد مي كنيم، و در سختی ها يكديگر را تسلی مي دهيم.
بچه ها بر سوگ پدر: «تسليت»!
بچه ها بر وحدتمان: «تهنيت»!
🔸 از یاد رفتگان
@Azyadraftegan
Telegram
attach 📎
Forwarded from تریبون مستضعفین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⭕️ از روزه سیاسی بعد از #تسخیر_لانه_جاسوسی چه میدانید؟
🔺 رونمایی از #ماجرایی_ناگفته در تاریخ انقلاب
#انقلاب_دوم
#تاریخ_مردمی_انقلاب
✅ @teribon
🔺 رونمایی از #ماجرایی_ناگفته در تاریخ انقلاب
#انقلاب_دوم
#تاریخ_مردمی_انقلاب
✅ @teribon
Amrica
Esfandiar Gharebaghi - ماهان موزیک
سرود آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو
خواننده: اسفندیار قره باقی
خواننده: اسفندیار قره باقی
Forwarded from تریبون مستضعفین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✳️ شاخصترین مبارزان ضد استکباری که ترور شدند را بشناسید.
🔹مبارزان و آزادی خواهان زیادی در طی یک قرن گذشته علیه زیادی خواهی استکبار جهانی به رهبری آمریکا مبارزه کردهاند و در نهایت ترور شدند؛ آلنده، چگوارا، احمدشاه مسعود، پاتریس لومومبا، هوگو چاوز، عماد مغنیه و در آخرین مورد سردار سلیمانی.
@teribon
🔹مبارزان و آزادی خواهان زیادی در طی یک قرن گذشته علیه زیادی خواهی استکبار جهانی به رهبری آمریکا مبارزه کردهاند و در نهایت ترور شدند؛ آلنده، چگوارا، احمدشاه مسعود، پاتریس لومومبا، هوگو چاوز، عماد مغنیه و در آخرین مورد سردار سلیمانی.
@teribon
Forwarded from 🇵🇸 مکشوفات
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محتوا یک طرف، فقط لحن و جذابیت صدا را ببینید. انگار سکانسی از یک فیلم تاریخی است.
این نماز جمعه ای بوده که از شلوغی رکورد می زده یک روزی در تهران..
تازه مصداقی هم عدالت خواهی نکرده بنده خدا..
@maktubaat
این نماز جمعه ای بوده که از شلوغی رکورد می زده یک روزی در تهران..
تازه مصداقی هم عدالت خواهی نکرده بنده خدا..
@maktubaat