تفاوت Emotions و Feeling:
Emotion (هیجان / احساسات اولیه)
تعریف: واکنشهای خودکار، سریع و ناخودآگاه بدن و ذهن به یک محرک
Feeling (احساس / تجربهی درونی)
تعریف: برداشت آگاهانه و ذهنی ما از هیجانات
Emotion (هیجان / احساسات اولیه)
تعریف: واکنشهای خودکار، سریع و ناخودآگاه بدن و ذهن به یک محرک
Feeling (احساس / تجربهی درونی)
تعریف: برداشت آگاهانه و ذهنی ما از هیجانات
❤3
از منظر آیرودینامیک:
🔹 Emotion = نیروی آیرودینامیکی (Lift, Drag, Thrust, Weight)
در آیرودینامیک وقتی یک جسم در معرض جریان هوا قرار میگیرد، نیروهای اولیه مثل برآ (Lift)، پسا (Drag)، رانش (Thrust) و وزن (Weight) به طور خودکار و بدون نیاز به "تصمیمگیری" عمل میکنند.
این نیروها مثل هیجانها (Emotion) هستند:
واکنشهای سریع، ناخودآگاه و ذاتی سیستم (چه بدن انسان، چه هواپیما).
🔹 Feeling = تجربهی پرواز خلبان
خلبان وقتی داخل کابین است، نیروی برآ یا پسا را مستقیماً حس نمیکند؛ چیزی که تجربه میکند، احساس پرواز، تکانها، لرزشها، و واکنش کلی هواپیما به نیروهای بیرونی است.
این شبیه Feeling است: برداشت آگاهانه و درونی ما از هیجانات (Emotion).
درست مثل اینکه خلبان با دیدن ارتفاعسنج، سرعتسنج و حس لرزش، برداشت ذهنیاش را از نیروهای آیرودینامیکی میسازد.
🔹 تشبیه تکمیلی
Emotion (هیجان) → نیروهای بیرونی و خودکار آیرودینامیک (مثل تلاطم یا برآ)
Feeling (احساس) → تجربهی درونی و آگاهانه خلبان از پرواز (مثل حس آرامش یا اضطراب در پرواز)
🔹 Emotion = نیروی آیرودینامیکی (Lift, Drag, Thrust, Weight)
در آیرودینامیک وقتی یک جسم در معرض جریان هوا قرار میگیرد، نیروهای اولیه مثل برآ (Lift)، پسا (Drag)، رانش (Thrust) و وزن (Weight) به طور خودکار و بدون نیاز به "تصمیمگیری" عمل میکنند.
این نیروها مثل هیجانها (Emotion) هستند:
واکنشهای سریع، ناخودآگاه و ذاتی سیستم (چه بدن انسان، چه هواپیما).
🔹 Feeling = تجربهی پرواز خلبان
خلبان وقتی داخل کابین است، نیروی برآ یا پسا را مستقیماً حس نمیکند؛ چیزی که تجربه میکند، احساس پرواز، تکانها، لرزشها، و واکنش کلی هواپیما به نیروهای بیرونی است.
این شبیه Feeling است: برداشت آگاهانه و درونی ما از هیجانات (Emotion).
درست مثل اینکه خلبان با دیدن ارتفاعسنج، سرعتسنج و حس لرزش، برداشت ذهنیاش را از نیروهای آیرودینامیکی میسازد.
🔹 تشبیه تکمیلی
Emotion (هیجان) → نیروهای بیرونی و خودکار آیرودینامیک (مثل تلاطم یا برآ)
Feeling (احساس) → تجربهی درونی و آگاهانه خلبان از پرواز (مثل حس آرامش یا اضطراب در پرواز)
❤2
📚 تفاوت Motion و Emotion
Motion
از واژهی لاتین motio گرفته شده و به معنای «حرکت» است.
کاربرد آن بیشتر در علوم طبیعی و فیزیک است؛ یعنی جابهجایی اجسام در فضا یا تغییر وضعیت آنها.
Emotion
این واژه در اصل از ترکیب ex- (به معنی «بیرون») + motio (حرکت) ساخته شده است.
بنابراین emotio در لاتین یعنی «حرکتی که از درون به بیرون میآید».
به همین دلیل در زبان انگلیسی، Emotion به «احساس یا هیجان» گفته میشود؛ چون حالتهای درونی ما (مثل شادی، خشم یا ترس) در رفتار و حالات بیرونی نمود پیدا میکنند
Motion
از واژهی لاتین motio گرفته شده و به معنای «حرکت» است.
کاربرد آن بیشتر در علوم طبیعی و فیزیک است؛ یعنی جابهجایی اجسام در فضا یا تغییر وضعیت آنها.
Emotion
این واژه در اصل از ترکیب ex- (به معنی «بیرون») + motio (حرکت) ساخته شده است.
بنابراین emotio در لاتین یعنی «حرکتی که از درون به بیرون میآید».
به همین دلیل در زبان انگلیسی، Emotion به «احساس یا هیجان» گفته میشود؛ چون حالتهای درونی ما (مثل شادی، خشم یا ترس) در رفتار و حالات بیرونی نمود پیدا میکنند
👏2
مولای من!
کاش نخستین واژهای که لبان کودکانهام را شکوفا میکرد، نام تو بود؛ «یا مهدی»…
کاش مهد کودک من، مهد پرورش عشق و شوق ظهورت میشد.
ای کاش آموزگار کلاس اولم، به جای الفبای خشک دفترها، الفبای عاشقی تو را در جانم مینشاند،
و هر خطی که در دفترچهی تکلیف مینوشتم، با نام تو آغاز میگرفت؛
که بینام تو، هیچ واژهای معنا ندارد.
سرور من!
چه اندوهبار است که گاه شمشیرت را چنان تصویر کردهاند،
که حتی یارانت از دیدارت هراسناک میشوند؛
غافل از آنکه برق نگاهت، از هر شمشیری برّاتر است و مهر دستانت،
از هر عدالتی شیرینتر.
مولای من!
من، سالها در کوچههای غفلت سرگردان بودم،
و تو، همچون پدری مهربان، از دور مراقبم؛
بیآنکه لحظهای دست از عنایت برداری.
اکنون، با دلی شرمگین و چشمی تر،
به سوی تو بازمیگردم.
میدانم بزرگواریات بر لغزشهایم چشم خواهد بست،
میدانم آغوش رحمتت برای گمگشتگان گشوده است.
ای پناه دلهای خسته،
من جز به تو امیدی ندارم…
العفو… العفو…
کاش نخستین واژهای که لبان کودکانهام را شکوفا میکرد، نام تو بود؛ «یا مهدی»…
کاش مهد کودک من، مهد پرورش عشق و شوق ظهورت میشد.
ای کاش آموزگار کلاس اولم، به جای الفبای خشک دفترها، الفبای عاشقی تو را در جانم مینشاند،
و هر خطی که در دفترچهی تکلیف مینوشتم، با نام تو آغاز میگرفت؛
که بینام تو، هیچ واژهای معنا ندارد.
سرور من!
چه اندوهبار است که گاه شمشیرت را چنان تصویر کردهاند،
که حتی یارانت از دیدارت هراسناک میشوند؛
غافل از آنکه برق نگاهت، از هر شمشیری برّاتر است و مهر دستانت،
از هر عدالتی شیرینتر.
مولای من!
من، سالها در کوچههای غفلت سرگردان بودم،
و تو، همچون پدری مهربان، از دور مراقبم؛
بیآنکه لحظهای دست از عنایت برداری.
اکنون، با دلی شرمگین و چشمی تر،
به سوی تو بازمیگردم.
میدانم بزرگواریات بر لغزشهایم چشم خواهد بست،
میدانم آغوش رحمتت برای گمگشتگان گشوده است.
ای پناه دلهای خسته،
من جز به تو امیدی ندارم…
العفو… العفو…
❤5