🌹اندکی تفکر...!!؟؟🤔
922 subscribers
4.26K photos
3.53K videos
565 files
891 links
خدایا برای تو، به یاد تو و به امید تو!🤲

تقدیم به روح پدر عزیزم و مادر گرامی‌ام که همیشه شرمندهء ایشان هستم!🌹

یا صاحب الزّمان ادرکنی...🤲
تاسیس:👈 ۱۳۹۵/۱۱/۱۳

آدرس کانال:
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEAZVJvRRI3SWLmmpQ
Download Telegram
@gramonirkhane
مست قلندر - سامی یوسف
🍀🍀🍀🍀🍀

این هم بازخوانی قوالی "مست قلندر" کاری از "سامی یوسف" که به تقلید از مرحوم "نصرت فاتح علی خان پاکستانی" انجام داده است...
تقدیم شما عزیزان☺️🌺

درمدح امیرالمومنین علی(ع)

@Andaki_tafakkor
🌺🌺🌺🌺🌺
🌺🌺

#بهشت_یا_دوزخ

مردي با اسب و سگش در جادّه‌اي راه مي‌رفتند. هنگام عبور از كنار درخت عظيمي، صاعقه‌اي فرود آمد و آنها را كشت. امّا مرد نفهميد كه ديگر اين دنيا را ترك كرده است و همچنان با دو جانورش پيش رفت. گاهي مدّت‌ها طول مي‌كشد تا مرده‌ها به شرايط جديد خودشان پي ببرند.

پياده ‌روي درازي بود، تپّهء بلندي بود، آفتاب تندي بود، عرق مي‌ريختند و به شدّت تشنه بودند. در يك پيچ جادّه، دروازهء تمام مرمري عظيمي ديدند كه به ميداني با سنگفرش طلا باز مي‌شد و در وسط آن چشمه‌اي بود كه آب زلالي از آن جاري بود. رهگذر رو به مرد دروازه ‌بان كرد و گفت: "روز بخير، اينجا كجاست كه اينقدر قشنگ است؟"

دروازه‌بان: "روز به خير، اينجا بهشت است."
- "چه خوب كه به بهشت رسيديم، خيلي تشنه‌ايم."

دروازه ‌بان به چشمه اشاره كرد و گفت: "مي‌توانيد وارد شويد و هر چه قدر دلتان مي‌خواهد بنوشيد."
- اسب و سگم هم تشنه‌اند.
نگهبان:" واقعأ متأسّفم . ورود حيوانات به بهشت ممنوع است."

مرد خيلي نااميد شد، چون خيلي تشنه بود، امّا حاضر نبود تنهايي آب بنوشد. از نگهبان تشكّر كرد و به راهش ادامه داد. پس از اينكه مدّت درازي از تپّه بالا رفتند، به مزرعه‌اي رسيدند. راه ورود به اين مزرعه، دروازه‌اي قديمي بود كه به يك جادّهء خاكي با درختاني در دو طرفش باز مي‌شد. مردي در زير سايه درخت‌ها دراز كشيده بود و صورتش را با كلاهي پوشانده بود، احتمالاً خوابيده بود.

مسافر گفت: " روز بخير!"
مرد با سرش جواب داد.
- ما خيلي تشنه‌ايم . من، اسبم و سگم.
مرد به جايي اشاره كرد و گفت: ميان آن سنگ‌ها چشمه‌اي است. هرقدر كه مي‌خواهيد بنوشيد.
مرد، اسب و سگ به كنار چشمه رفتند و تشنگی‌شان را فرو نشاندند.

مسافر از مرد تشكّر كرد. مرد گفت: هر وقت كه دوست داشتيد، مي‌توانيد برگرديد.

مسافر پرسيد: فقط مي‌خواهم بدانم نام اينجا چيست؟
- بهشت
- بهشت؟ امّا نگهبان دروازهء مرمري هم گفت آنجا بهشت است!

- آنجا بهشت نيست، دوزخ است.
مسافر حيران ماند:" بايد جلوي ديگران را بگيريد تا از نام شما استفاده نكنند! اين اطّلاعات غلط باعث سردرگمي زيادي مي‌شود! "

- كاملأ برعكس؛ در حقيقت لطف بزرگي به ما مي‌كنند.

"چون تمام آنهايي كه حاضرند بهترين دوستانشان را ترك كنند، همانجا مي‌مانند!"


🌼اندکی تفکر...!!؟؟🤔🤔🤔
@Andaki_tafakkor
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌾اندکی تفکر...!!؟؟🤔🤔🤔
@Andaki_tafakkor
🌻🌻🌻🌻🌻

🌺 دوست واقعی

💠 امیرالمومنین امام علی عليه السلام:
"اَلصَّـديقُ الصَّدُوقِ مَنْ نَصَحَكَ فى ‏عَيْبِكَ، وَ حَفِظَكَ فى غَيْبِكَ وَ آثَرَكَ عَلى نَفْسِهِ؛"

"دوست راستين كسى است كه نسبت به عيب‌هايت نصيحت و خيرخواهى كند و پشت سرت، آبرويت را حفظ كند و تو را بر خويش مقدّم بدارد و ايثار كند."

📚 ميزان الحكمة: ج 5، ص 311

#حدیث_روز

محتاج دعای خیر...
یاحق!!🌻🌻🌻🌻🌻☺️


🌾اندکی تفکر...!!؟؟🤔🤔🤔
@Andaki_tafakkor
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌻🌻🌻🌻🌻

پر برکت ميکنيم صبحمان را با:

سلام برگلهاي هستي

👋سلام بر
🌹محمّد"ص"
🌹علي"ع"
🌹فاطمه"س"
🌹حسن"ع"
🌹 حسين"ع"
🌼پنج گل باغ نبي🌼
💐💐💐
👋سلام بر
🌹سجّاد"ع"
🌹باقر"ع"
🌹صادق"ع"
💐گلهاي خوشبوي بقيع
🍃🌺🍃
👋سلام بر
🌹رضا"ع"
☀️شمس الشّموس،
🍃🌺🍃
👋سلام بر
🌹کاظم"ع"
🌹تقي"ع"
خورشيدهاي کاظمين،
🍃🌺🍃
👋سلام بر
🌹نقي"ع"
🌹عسکري"ع"
خورشيد هاي سامرّا
🍃🌺🍃
و
👋سلام بر
🌻مهدي"عجّ"
🌼قطب عالم امکان،
🌼امام عصر و الزّمان،
که سلام و درود خدا بر اين خاندان نور و رحمت باد.

💐💐💐🌺🌺🌺

👋خدايا به حق اين ۱۴ گل عترت
ما را به زودی زود به روزهای طلایی ظهور قائم آل محمّد(ع) برسان!


🙏آمين يا ربّ العالمين🙏

سلام مهربانان همراه، صبح دوشنبهءهمگی بخیر وبرکت!☺️☺️

🌾️اندکی تفکر...!!؟؟🤔🤔🤔
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEAZVJvRRI3SWLmmpQ
09 Bahaye yek Koodak
Armion
🌻🌻🌻🌻🌻

بهای یک کودک

🌾اندکی تفکر...!!؟؟🤔🤔🤔
@Andaki_tafakkor
‌‌‌﷽
🌻🌻🌻🌻🌻


امام علی (ع) فرمودند:

"۱ _خودخواهی اساس نابودی است.
۲ _ فروتنی و تواضع نردبان بزرگواری است.
۳_ نگاه بد دیده بان فتنه ها و سختی هاست.
۴_ اسرافکاری هم نشین فقر است.
۵_ وفاداری قلعهء سروری میان مردم است
و اطاعت از دستورات خدا سبب آبرومندی
و عزّت میان مردم است ...!"
غررالحکم ص۶۶

🌴🌴

"کسی که در انفاق نمودن و احسان به مردم
یقین به جبران وعوض پروردگار دارد،
احســان و بخشش‌اش در راه خـــدا بیشتر
خواهد شد؛
چنانچه خدای متعال در سورهء سباء آیه ۳۸ فرمود : و خــــــدا در وعــــــــدهء خــود برای
جبران احسان شما تخلّف نمی ورزد ...!!"
طرائف الحکم ج۱ ص۳۵۶

🌴🌴

"خـــودخـــواهی و تکبّر به هنـــگام ریاست
و حکمرانی، خواری و ذلّت به هنگام بر کنار
شدن از آن پست را در بر دارد ...!!"
غررالحکم ص ۶۴


🌾اندکی تفکر...!!؟؟🤔🤔🤔
@Andaki_tafakkor
🌻🌻🌻🌻🌻


"من هیـچ گناهی را بزرگ تر از این
نمی شناسم که بی گناهان را
«به نام خدا» زیر فشار قرار دهند...!!"

#الینارضوی


🌾اندکی تفکر...!!؟؟🤔🤔🤔
@Andaki_tafakkor
🌻🌻🌻🌻🌻


⛔️ #ببخشید_چند_لحظه ⛔️

همه چیزمون باید به همه چیزمون بیاد؛

از این شاکی هستیم که چرا رسانه های بین المللی خبرهای طرف سوری رو پوشش نمیدن...

دو ساعت از انفجار راشیدن گذشته، هیچ خبرگزاری یه خبر درست نرفته، صدا و سیما و شبکه خبر یه زیر نویس نرفته،
همه یا دنبال قهرمان لیگ برتر هستن یا اینکه چه کسی کاندید شد....

توی یه حملهء مجهول ۵۰ غیرنظامی در خان شیخون کشته شدند، موج رسانه ای چنان کرد که یه قطع نامه در شورای امنیت مطرح شد، دو جلسه در شورای امنیّت برگزار شد، آمریکا به سوریه حمله کرد،

بعد رسانه های ما دنبال فلان خبر زرد که ثبت نام کننده های متفرّقه، چه دلقک بازیی بلدن....
😭😭😭😭😭

این نیز بگذرد....


🌾اندکی تفکر...!!؟؟🤔🤔🤔
@Andaki_tafakkor
🌻تــقـدیـم میکــنم بــه:
دوست محترم و گرامی ام،
استاد بزرگوارم...

امیدوارم ابراز همدردی عمیق وصمیمانهء حقیر را بخوبی بپذیرند ودرک نمایند!😔😔😭😭😭

🌾اندکی تفکر...!!؟؟🤔🤔🤔
@Andaki_tafakkor
🌻🌻🌻🌻🌻


💎جالب ترین خصوصیّت بشر "تناقض" است!

"به شدّت عجله داریم بزرگ شویم
و بعد دلمان برای کودکی از دست رفته مان
تنگ میشود ..!

برای پول در آوردن خودمان را
مریض میکنیم،
بعد تمام پولمان را خرج میکنیم
تا دوباره سالم شویم !

طوری زندگی میکنیم
که انگار هرگز نمی میریم
و طوری می میریم
که انگار هرگز زندگی نکرده ایم ...!"


🌾اندکی تفکر...!!؟؟🤔🤔🤔
🌺🍂🌺
@Andaki_tafakkor 🌺🍂🌺
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥نماهنگ قوالی"مست قلندر علی"
از "سامی یوسف"که درواقع بازخوانی شدهءاثر "نصرت فاتح علی خان پاکستانی" میباشد!

جالبه این ویدئو در دل #کویر
اجراشده 👌 عالیه

🌾اندکی تفکر...!!؟؟🤔🤔🤔
@Andaki_tafakkor
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌼🌼🌼🌼🌼

"زخم ها را نبايد به هر غريبه اي نشان داد...

جایش را ياد مي گيرند."

#خسرو_شكيبايي

😔👌

🌾اندکی تفکر...!!؟؟🤔🤔🤔
@Andaki_tafakkor
🌻🌻🌻🌻🌻
👌 👌 👌 👌 👌 👌 👌 👌


"ما باید موفق بشویم ،
و به تمام هدفهایمان برسیم...

مهم نیست شکست بخوریم،
مهم این است که آنقدر بلند میشویم ،
و سختتر از قبل میشویم،
تا به بهترین نتیجه برسیم...

اتّفاقات خوب و خبرهای شیرینی در راه است...

امیدت به خدا باشد،
و قدر داشته هایت را بدان!!

دوست خوبم! تو همین
،الآن هم فوق العاده ای و خوشبخت،
پس بلندشو و ادامه بده پرقدرت تر ...!!"☺️

👌 👌 👌 👌 👌 👌 👌 👌

#جولایی


🌾اندکی تفکر...!!؟؟🤔🤔🤔
@Andaki_tafakkor
🌻🌻🌻🌻🌻


"گفتم: ای یار مکن با دل عاشق بازی
گفت: حق است که با آتش ما دم سازی!

گفتم: این عدل نباشد که دلم ریش شود
گفت: این سادگی توست که دل می بازی!

گفتم: آخر تو بگو عدل خداوند کجاست؟
گفت: آنجاست که تو در ره خود سر بازی!

گفتم: این عشق نباشد که پرستم خود را
گفت:پس جان بده چون کرده ای آتشبازی"

👌👌
#الینارضوی


🌾اندکی تفکر...!!؟؟🤔🤔🤔
@Andaki_tafakkor
🌻🌻🌻🌻🌻


#بوسه_بعد_از_طلاق



برگهء طلاق را امضا کردیم و طلاق انجام شد. دیگر تحمّل زندگی با یک همسر سرطانی را نداشتم ...

وقتی خواستیم از دفتر طلاق خارج بشویم، نسرین یهو آمد جلو و بدون مقدّمه گفت: مرا ببوس..!!

من که گیج شده بودم! نمیدانستم هدفش چی بود، چون ازهم جدا شده بودیم و دیگر محرم نبودیم...

ولی رفتم جلو ازش علّت درخواستش را پرسیدم!
گفت: تحمّلش را داری؟؟
گفتم: آره بگو...
گفت: شب اوّلی که باهم بودیم یادت هست چه قولی بهم دادی؟؟

هرچی به خودم فشار آوردم چیزی یادم نیامد!!🤔

بهم گفت: زیاد فکر نکن میدانم یادت نمیآید، ازتو بیشتر از این هم نمیشود توقّع داشت مهرداد جان!
فقط این را بدان یک زن تمام تاریخ ها و خاطرات مهم زندگی را در حافظه اش ثبت میکند چه خوب باشند چه بد...
تو حتّی یادت نمیآید چقدر مرا دوست داشتی!!!
درست است من الآن سرطان دارم و این حقّ توست که نخواهی با من زندگی کنی و اصلاً از بابت این موضوع ناراحت نیستم....
تمام ناراحتی من از فراموش کردن حرفهایت هست...😔

حرفهایش مثل پتک توی سرم کوبیده میشد، خیلی آرام و متین حرف میزد؛ امّا هر کلمه اش مثل پتکی بود که روی سرم میکوبند...
واقعاً فراموش کرده بودم چه حسّ و احساسی بهش داشتم و چقدر سنگدل شده بودم که دیگر نمیخواستم ماه های آخر کنارش زندگی کنم.

بهم گفت: تو آن شب پیشانی ام را بوسیدی و گفتی این بوس تا ابد اینجا یادگار بین من و توست و من هم گفتم اگر نشد چی؟ گفتی بوسم را پس میگیرم!!! حالا هم میخواهم ازت، که بوست را پس بگیری...

تقریباً چند نفری دورمان جمع شده بودند و داشتند به حرفهایمان گوش میدادند و منتظر واکنش من بودند...
آه...
چه قدر سنگدل شده بودم.. خیلی خودم را کنترل کردم که اشکی نریزم...
بغض حسابی گلویم را گرفته بود.. آرامش نسرین و حرفهایی که زد و نگاه سنگین اطرافیان که کاملاً میشد حس کرد مرا یک موجود دیو صفت میدانند، من را از درون خرد کرد و فهمیدم چقدر حقیرم...

زود باش مهرداد بوست را پس بگیر!!

دوباره به خودم آمدم..
بهش نزدیک شدم و پیشانی اش را برای آخرین بار بوسیدم..
ازمن تشکّر کرد و رفت ...

نسرین ۵ ماه بعد به خاطر سرطان خون، توی بیمارستان فوت شد ...

و من سالهاست که تنهایم...😔😭


🌾اندکی تفکر...!!؟؟🤔🤔🤔
@Andaki_tafakkor