بسم الله النور
طرح نویی به بوم طبیعت میآوری
طبع مرا دوباره به حیرت میآوری
آن تک درخت پیر کویر است روح من
باران تویی، بشارت رحمت میآوری!
با ظرف کوچکم به سراغ تو آمدم
دریایی و مرا به ضیافت میآوری
گاهی خودم ز دست خودم سیر میشوم
من ماندهام چگونه تو طاقت میآوری؟
ای عشق باتو سوی خداوند میروم!
در کام خشک مرگ حلاوت میآوری
#سارارمضانی
@aftabgardan_ha
طرح نویی به بوم طبیعت میآوری
طبع مرا دوباره به حیرت میآوری
آن تک درخت پیر کویر است روح من
باران تویی، بشارت رحمت میآوری!
با ظرف کوچکم به سراغ تو آمدم
دریایی و مرا به ضیافت میآوری
گاهی خودم ز دست خودم سیر میشوم
من ماندهام چگونه تو طاقت میآوری؟
ای عشق باتو سوی خداوند میروم!
در کام خشک مرگ حلاوت میآوری
#سارارمضانی
@aftabgardan_ha
تویی که مثل همیشه مرا نمیخواهی!
اگر نماند کسی، یاد کن مرا گاهی...
مگر نه اینکه به بنبست میرسی هربار
بدان برای تو باز است سمت من، راهی
بیا و کوه غمت را به دوش من بسپار
که بار رنج تو را کم کنم، پرِ کاهی
به کوه بودن خود اتکا مکن ای مرد!
تو آدمیزادی، تکیهگاه میخواهی!
برای شاعر تو از جهان همین کافیست
که مرهم تو شود قدر شعر کوتاهی...
#زهرا_ایزدی_نیا
@aftabgardan_ha
اگر نماند کسی، یاد کن مرا گاهی...
مگر نه اینکه به بنبست میرسی هربار
بدان برای تو باز است سمت من، راهی
بیا و کوه غمت را به دوش من بسپار
که بار رنج تو را کم کنم، پرِ کاهی
به کوه بودن خود اتکا مکن ای مرد!
تو آدمیزادی، تکیهگاه میخواهی!
برای شاعر تو از جهان همین کافیست
که مرهم تو شود قدر شعر کوتاهی...
#زهرا_ایزدی_نیا
@aftabgardan_ha
معمار خنده
با شعر می بافد برایم
یک شال آبی رنگ و زیبا
هم فکر گلدان های خانهست
هم فکر مهمان های فردا
طراح بازیهای تازه
معمار خنده روی لبهاست
استاد درس مهربانیست
ماهر ترین خیاط دنیاست
اصلا ندارد استراحت
او شغل هایش بی شمار است
او جمعه ها، هم نیست تعطیل
چون مادر من ، خانه دار است
#فاطمه_غلامی
@aftabgardan_ha
با شعر می بافد برایم
یک شال آبی رنگ و زیبا
هم فکر گلدان های خانهست
هم فکر مهمان های فردا
طراح بازیهای تازه
معمار خنده روی لبهاست
استاد درس مهربانیست
ماهر ترین خیاط دنیاست
اصلا ندارد استراحت
او شغل هایش بی شمار است
او جمعه ها، هم نیست تعطیل
چون مادر من ، خانه دار است
#فاطمه_غلامی
@aftabgardan_ha
#مادر
به گرمی غنچهها را مینوازد مثل فرزندش
یقین از نور و باران آفرید او را خداوندش
هوای خانه پاکیزهست در این شهر آلوده
هوای خانه را پاکیزه کرده دود اسپندش
کبوترهایی از نخ، جان گرفته با گرههایش
گلیمی بافته از آسمان دست هنرمندش
خدایا کاش مادر بیخبر از دردهایم بود
که با هر اتفاق تلخ، بالا میرود قندش
دوباره پنجره یخبسته، میکوبد به در طوفان
خزان پشت در است و همچنان سبز است لبخندش
صداقت را نشانم داده از آیینهها بهتر
که قولش قول و حرفش حرف و سوگندست سوگندش
گذشت از اشتباهاتم، شبیه جویبار از سنگ
اگر گاهی نبود اخلاق و رفتارم خوشایندش
به من گفته: مبادا مرگ بیدارت کند از خواب
به یاد چشم خوابآلود من ماندهست این پندش
#شهاب_مهری
@aftabgardan_ha
به گرمی غنچهها را مینوازد مثل فرزندش
یقین از نور و باران آفرید او را خداوندش
هوای خانه پاکیزهست در این شهر آلوده
هوای خانه را پاکیزه کرده دود اسپندش
کبوترهایی از نخ، جان گرفته با گرههایش
گلیمی بافته از آسمان دست هنرمندش
خدایا کاش مادر بیخبر از دردهایم بود
که با هر اتفاق تلخ، بالا میرود قندش
دوباره پنجره یخبسته، میکوبد به در طوفان
خزان پشت در است و همچنان سبز است لبخندش
صداقت را نشانم داده از آیینهها بهتر
که قولش قول و حرفش حرف و سوگندست سوگندش
گذشت از اشتباهاتم، شبیه جویبار از سنگ
اگر گاهی نبود اخلاق و رفتارم خوشایندش
به من گفته: مبادا مرگ بیدارت کند از خواب
به یاد چشم خوابآلود من ماندهست این پندش
#شهاب_مهری
@aftabgardan_ha
مرا میکشانی در آغوش رویا
چه دارم به غیر از تو از دار دنیا؟
دلت بیکران، مویت از موج سرشار
خلاصه شده در وجود تو دریا
شکفته گل از سنگها آری انگار
صدای تو پیچیده در گوش صحرا
از این سو به آن سو به دنبال صبح است
میان شب گیسوان تو، یلدا...
نفسهای من با تو گرم است، یک دم
مرا از هوای تو دوری مبادا...
#امیر_شفیعی
@aftabgardan_ha
چه دارم به غیر از تو از دار دنیا؟
دلت بیکران، مویت از موج سرشار
خلاصه شده در وجود تو دریا
شکفته گل از سنگها آری انگار
صدای تو پیچیده در گوش صحرا
از این سو به آن سو به دنبال صبح است
میان شب گیسوان تو، یلدا...
نفسهای من با تو گرم است، یک دم
مرا از هوای تو دوری مبادا...
#امیر_شفیعی
@aftabgardan_ha
ابر لکنت گرفته، درمانده
قاصدک تشنهٔ خبر مانده
آن نسیمی که بوی باران داشت
چند سالیست در سفر مانده
همه اوقات مزرعه تلخ است
بر دلش داغ نیشکر مانده
هرچه دشت است بی گل و گندم
هرچه باغ است بیثمر مانده
باید آهسته خرج خاک شود
رود را طاقتی اگر مانده
نرسیدند به توانستن
خواستنهای بیاثرمانده
باز چشمانتظار معجزهاند
مردمِ بین خیر و شر مانده
تو بگو کی سپیده میآید؟
چند شبگریه تا سحر مانده؟
ما همه آفتابگردانیم
اوست خورشید و اوست فرمانده
#فاطمه_عارفنژاد
@aftabgardan_ha
قاصدک تشنهٔ خبر مانده
آن نسیمی که بوی باران داشت
چند سالیست در سفر مانده
همه اوقات مزرعه تلخ است
بر دلش داغ نیشکر مانده
هرچه دشت است بی گل و گندم
هرچه باغ است بیثمر مانده
باید آهسته خرج خاک شود
رود را طاقتی اگر مانده
نرسیدند به توانستن
خواستنهای بیاثرمانده
باز چشمانتظار معجزهاند
مردمِ بین خیر و شر مانده
تو بگو کی سپیده میآید؟
چند شبگریه تا سحر مانده؟
ما همه آفتابگردانیم
اوست خورشید و اوست فرمانده
#فاطمه_عارفنژاد
@aftabgardan_ha
در وفاق دیگرانی؛ در نفاقی با خودت!
هم نشین این و آنی؛ در فراقی با خودت!
کس چه میداند که تو آخر که هستی؟ چیستی؟
ظاهرت وقتی ندارد انطباقی با خودت
آینه دیشب به حرف آمد؛ که تا کی سوختن؟
آخر عمری بساز ای هماتاقی با خودت
ای که دائم پشت مردم عیب گفتی؛ صبر کن
تا چه خواهی گفت فردا در تلاقی با خودت
با توام! انگار با دیوار صحبت میکنم
طاقت من تا همینجا بود؛ باقی با خودت…
#سید_جعفر_حیدری
@Aftabgardan_ha
هم نشین این و آنی؛ در فراقی با خودت!
کس چه میداند که تو آخر که هستی؟ چیستی؟
ظاهرت وقتی ندارد انطباقی با خودت
آینه دیشب به حرف آمد؛ که تا کی سوختن؟
آخر عمری بساز ای هماتاقی با خودت
ای که دائم پشت مردم عیب گفتی؛ صبر کن
تا چه خواهی گفت فردا در تلاقی با خودت
با توام! انگار با دیوار صحبت میکنم
طاقت من تا همینجا بود؛ باقی با خودت…
#سید_جعفر_حیدری
@Aftabgardan_ha
اردوی تخصصی شعر «راه روحالله»
(ویژه اعضای باشگاه آفتاب)
۱۲ الی ۱۵ دیماه ۱۴۰۲
استان مرکزی - شهر خمین
برای شرکت در فراخوان حداقل یک و حداکثر سه شعر را در لینک زیر بارگذاری کنید.
موضوع فراخوان:
شخصیت، سیره و نهضت حضرت امام خمینی (ره)
مهلت ارسال آثار: ساعت ۲۴:۰۰ جمعه ۸ دیماه
ارسال آثار:
https://survey.porsline.ir/s/s31OJt8I
(ویژه اعضای باشگاه آفتاب)
۱۲ الی ۱۵ دیماه ۱۴۰۲
استان مرکزی - شهر خمین
برای شرکت در فراخوان حداقل یک و حداکثر سه شعر را در لینک زیر بارگذاری کنید.
موضوع فراخوان:
شخصیت، سیره و نهضت حضرت امام خمینی (ره)
مهلت ارسال آثار: ساعت ۲۴:۰۰ جمعه ۸ دیماه
ارسال آثار:
https://survey.porsline.ir/s/s31OJt8I
دل باز شکست، داغی از راه رسید
کرمان عزیز باز در خون غلتید
آن پیک که خون میچکد از پرهایش
دارد خبر از عروج هفتاد شهید ...
#سیده_فرشته_حسینی
@Aftabgardan_ha
کرمان عزیز باز در خون غلتید
آن پیک که خون میچکد از پرهایش
دارد خبر از عروج هفتاد شهید ...
#سیده_فرشته_حسینی
@Aftabgardan_ha
کرمانِ من! زخمیست سرتاسر تن تو
بیداری محض است در خون خفتن تو
تو زندهای و دشمنت از پا فتاده
کرمان من ای سرو در خون ایستاده
از نام تو شیطانصفتها میهراسند
از زائرانت نیز حتی میهراسند
با شوق تو آزادگان عالمینیم
ما ملت دلدادهٔ عشق حسینیم
ما روسیاهانیم آه ای روسپیدان
مهمان مادر میشوید امشب شهیدان!
هرچند در سینه غمی جانکاه داریم
صبح سپید و روشنی در راه داریم
#امیرحسین_دوستزاده
@Aftabgardan_ha
بیداری محض است در خون خفتن تو
تو زندهای و دشمنت از پا فتاده
کرمان من ای سرو در خون ایستاده
از نام تو شیطانصفتها میهراسند
از زائرانت نیز حتی میهراسند
با شوق تو آزادگان عالمینیم
ما ملت دلدادهٔ عشق حسینیم
ما روسیاهانیم آه ای روسپیدان
مهمان مادر میشوید امشب شهیدان!
هرچند در سینه غمی جانکاه داریم
صبح سپید و روشنی در راه داریم
#امیرحسین_دوستزاده
@Aftabgardan_ha
به غیر داغ به جز تکهتکهٔ تنِمان
چه دیدهایم از این صبر مرد افکنمان؟
چه دیدهایم از اغماض و چشم پوشیدن
که سوی رزم نرفتهست چشم روشنمان
به جز نمک به تن زخمهای شعرآلود
چه سود داشت رجزنامهٔ مطنطنمان؟
چرا به کین سیاوش به شب نمیتازیم؟
چه بسته دست تقاص یل تهمتنمان؟
کجاست ترس که دیگر گذشته آب از سر
هراس از چه؟ به اشک آبدیده آهنمان
به غیر ما چه کسی راه کعبه را بلد است
نرفتن است در این جاده یکه رهزنمان
مگر کم از یمنیم آنچنان جگر آور؟
مگر عقیق نشاندیم در فلاخنمان؟
خدا! مباد که این شعر باز خوانده شود
مباد زخم مجدد زنند بر تنمان
#علیرضا_میرزایی
@Aftabgardan_ha
چه دیدهایم از این صبر مرد افکنمان؟
چه دیدهایم از اغماض و چشم پوشیدن
که سوی رزم نرفتهست چشم روشنمان
به جز نمک به تن زخمهای شعرآلود
چه سود داشت رجزنامهٔ مطنطنمان؟
چرا به کین سیاوش به شب نمیتازیم؟
چه بسته دست تقاص یل تهمتنمان؟
کجاست ترس که دیگر گذشته آب از سر
هراس از چه؟ به اشک آبدیده آهنمان
به غیر ما چه کسی راه کعبه را بلد است
نرفتن است در این جاده یکه رهزنمان
مگر کم از یمنیم آنچنان جگر آور؟
مگر عقیق نشاندیم در فلاخنمان؟
خدا! مباد که این شعر باز خوانده شود
مباد زخم مجدد زنند بر تنمان
#علیرضا_میرزایی
@Aftabgardan_ha
به نفسهای بیقرار سلام
به خبرهای داغدار سلام
ای اناری که دانهدانه شدی
ای شهیدان بیشمار، سلام
خونتان رود رود در جریان
رودهای ادامهدار؛ سلام
ما از این چیزها نمیترسیم
به گلوله، به انفجار سلام
به مزار شهید قدس درود
به شهیدان این مزار سلام
#مجتبی_حاذق
@Aftabgardan_ha
به خبرهای داغدار سلام
ای اناری که دانهدانه شدی
ای شهیدان بیشمار، سلام
خونتان رود رود در جریان
رودهای ادامهدار؛ سلام
ما از این چیزها نمیترسیم
به گلوله، به انفجار سلام
به مزار شهید قدس درود
به شهیدان این مزار سلام
#مجتبی_حاذق
@Aftabgardan_ha
برای شهید عادل رضایی
مداح انقلابی کرمان
بر گونهات از آتش غم شبنم بود
چون عهد قدیم تو دلت محکم بود
ای حنجره ات حنجرهٔ داغ حسین
نام تو «شهید» در کنارش کم بود
ماییم و حیات... با عزایی دیگر
تشییع عزیز و آشنایی دیگر
از روضه گلزار بخوان... زمزمه کن:
کرمان شده است کربلایی دیگر
#محمدرضا_شفیعی
@Aftabgardan_ha
مداح انقلابی کرمان
بر گونهات از آتش غم شبنم بود
چون عهد قدیم تو دلت محکم بود
ای حنجره ات حنجرهٔ داغ حسین
نام تو «شهید» در کنارش کم بود
ماییم و حیات... با عزایی دیگر
تشییع عزیز و آشنایی دیگر
از روضه گلزار بخوان... زمزمه کن:
کرمان شده است کربلایی دیگر
#محمدرضا_شفیعی
@Aftabgardan_ha
دوباره عطر شهادت عجین کرمان شد
چه آتشی به دل داغدار ایران شد
دوباره لاله شکفته به دشت مام وطن
دوباره در دل دیماه ما بهاران شد
«شهید زندهترین است»* این عقیدهی ماست
همان که آیهی حق است و نور تابان شد
فرشتهای که به شوق شهادت آمده بود
خودش به بزم شهیدان پیالهگردان شد
همان که مشق عمو قاسمش تمام نشد
در امتحان شهادت ولی درخشان شد
چقدر دور، شهادت، چقدر دور ز ماست
شهادتی که برای «شهید» آسان شد
دلی شکست، دلی خون، دلی به شوق وصال
شکست و معبر عشاق حق گلافشان شد
شکستِ دشمن ما از رذالتش پیداست
رذالتی که به کودککشی نمایان شد
ظهور میرسد، این خون نثار آمدنت
هزار جان گرامی، فدای جانان شد
#علی_بهاری
*مبین اردستانی
#کرمان #شهید
@aftabgardan_ha
چه آتشی به دل داغدار ایران شد
دوباره لاله شکفته به دشت مام وطن
دوباره در دل دیماه ما بهاران شد
«شهید زندهترین است»* این عقیدهی ماست
همان که آیهی حق است و نور تابان شد
فرشتهای که به شوق شهادت آمده بود
خودش به بزم شهیدان پیالهگردان شد
همان که مشق عمو قاسمش تمام نشد
در امتحان شهادت ولی درخشان شد
چقدر دور، شهادت، چقدر دور ز ماست
شهادتی که برای «شهید» آسان شد
دلی شکست، دلی خون، دلی به شوق وصال
شکست و معبر عشاق حق گلافشان شد
شکستِ دشمن ما از رذالتش پیداست
رذالتی که به کودککشی نمایان شد
ظهور میرسد، این خون نثار آمدنت
هزار جان گرامی، فدای جانان شد
#علی_بهاری
*مبین اردستانی
#کرمان #شهید
@aftabgardan_ha
دنبال رسالت خودت میرفتی
بیتاب سعادت خودت میرفتی
گفتی به زیارت شهیدان بروم
آری به زیارت خودت میرفتی
#حمیدرضا_مداح
@Aftabgardan_ha
بیتاب سعادت خودت میرفتی
گفتی به زیارت شهیدان بروم
آری به زیارت خودت میرفتی
#حمیدرضا_مداح
@Aftabgardan_ha
به هوش باش که با صبرمان گلاویزیم
نشستهایم که از جانتان بپرهیزیم...
نشسته ایم به دندان گذاشتن به جگر
خدا نیاورد آن روز را که برخیزیم
بخوان ز خشم نگاه رفیق مرده ی ما
که حکم خون برسد خون خصم میریزیم
سلاح ما غم در سینه تفت خورده ی ماست
قسم به شوق شهادت ز بغض لبریزیم
شما و لشگر آل امیه، ما و حسین... بترس از اینکه تب عشق را برانگیزیم
به این قبیله مبادا نگاه بد بکنید
که ما شکارچی چشم هرزه و هیزیم
#سجاد_نوابی
@Aftabgardan_ha
نشستهایم که از جانتان بپرهیزیم...
نشسته ایم به دندان گذاشتن به جگر
خدا نیاورد آن روز را که برخیزیم
بخوان ز خشم نگاه رفیق مرده ی ما
که حکم خون برسد خون خصم میریزیم
سلاح ما غم در سینه تفت خورده ی ماست
قسم به شوق شهادت ز بغض لبریزیم
شما و لشگر آل امیه، ما و حسین... بترس از اینکه تب عشق را برانگیزیم
به این قبیله مبادا نگاه بد بکنید
که ما شکارچی چشم هرزه و هیزیم
#سجاد_نوابی
@Aftabgardan_ha
میان سیل خبرهای گیج و سرگردان
میان این همه رخداد ناگوار جهان
در اوج دود و شلوغی و راه بندانها
در اوج پچپچه ی کوچه کوچهی تهران
صدای شرشر باران، عجیب میپیچید
میان بغض غریب حیاط بی بی جان
خبر رسید به گوش کبوتری غمگین
نشسته بر لبهی ناودان ، دم ایوان...
خبر رسید به شهر و به خانهها....آری
خبر چه داغ چکید از نگاه پیر و جوان
برو کبوتر تنها، ببر خبرها را
به سوی جادهی ده ، سوی خانهی دهقان
ببر به دامن صحرا و دشت این غم را
بده به نالهی حزن آور نی چوپان
ببین که ریل خبرها چگونه میسوزد
به پیش چشم پر اندوه مرد سوزنبان
چقدر رود که زائر شدند تا دریا....
چقدر لاله دمید از سراسر ایران
چکید نم نم باران، از آسمان شهر...
خبر چه بود مگر؟...هان!...چه بود ای باران ؟
چه شد که باغ گل خانه سوگوار شدهست؟
به خون نشسته مگر نقش قالی کرمان ؟
ببار بر دل غمبار و داغ خرماها
به خون نشسته دوباره غروب نخلستان
بخوان حدیث غمت را ، میان این گلزار
ببار از غم یاران ، ببار ای باران...
#ماهرخ_درستی
@aftabgardan_ha
میان این همه رخداد ناگوار جهان
در اوج دود و شلوغی و راه بندانها
در اوج پچپچه ی کوچه کوچهی تهران
صدای شرشر باران، عجیب میپیچید
میان بغض غریب حیاط بی بی جان
خبر رسید به گوش کبوتری غمگین
نشسته بر لبهی ناودان ، دم ایوان...
خبر رسید به شهر و به خانهها....آری
خبر چه داغ چکید از نگاه پیر و جوان
برو کبوتر تنها، ببر خبرها را
به سوی جادهی ده ، سوی خانهی دهقان
ببر به دامن صحرا و دشت این غم را
بده به نالهی حزن آور نی چوپان
ببین که ریل خبرها چگونه میسوزد
به پیش چشم پر اندوه مرد سوزنبان
چقدر رود که زائر شدند تا دریا....
چقدر لاله دمید از سراسر ایران
چکید نم نم باران، از آسمان شهر...
خبر چه بود مگر؟...هان!...چه بود ای باران ؟
چه شد که باغ گل خانه سوگوار شدهست؟
به خون نشسته مگر نقش قالی کرمان ؟
ببار بر دل غمبار و داغ خرماها
به خون نشسته دوباره غروب نخلستان
بخوان حدیث غمت را ، میان این گلزار
ببار از غم یاران ، ببار ای باران...
#ماهرخ_درستی
@aftabgardan_ha
به روشنی صبح قسم می ترسد
از یاد تو خصم دم به دم می ترسد
ای مرد که هستی تو که این دشمن پست
حتی از زائر تو هم می ترسد
#میثم_یوسفیسرخنی
@Aftabgardan_ha
از یاد تو خصم دم به دم می ترسد
ای مرد که هستی تو که این دشمن پست
حتی از زائر تو هم می ترسد
#میثم_یوسفیسرخنی
@Aftabgardan_ha
هی زخم روی زخمهایت میگذارند
باران میان چشمهایت میگذارند
بغض تو از داغ شقایقها شکفته
با ما حدیثِ رنج بیاندازه گفته
یک عمر فرزندان ِتو در خون تپیدند
موهات از داغ شهیدان رو سپیدند
ای دستهایت شورهزار پینه بسته
ای باغبان لالههای دسته دسته
از گلشنت آلالهها را باز چیدند
حتی تنی از غنچههایت هم شهیدند
دیروز در شاه چراغ، امروز کرمان
آه از غمت ای خطهٔ پاک دلیران
در جای جایت دردهایی ریشه دارد
امّید اما در سرت اندیشه دارد
ای رود ِرودت در مسیری سرخ جاری
بر دوش دریا لالههایی تازه داری
آنها که آیین ستم را میپرستند
آیینههای بیشمارت را شکستند
حتی وطن از مادرانت میهراسند
از کودکان بیزبانت میهراسند
هرچند غرق رنجهای بیشماریم
از فاتحان قلههای استواریم
#زهرا_رحیمی
@Aftabgardan_ha
باران میان چشمهایت میگذارند
بغض تو از داغ شقایقها شکفته
با ما حدیثِ رنج بیاندازه گفته
یک عمر فرزندان ِتو در خون تپیدند
موهات از داغ شهیدان رو سپیدند
ای دستهایت شورهزار پینه بسته
ای باغبان لالههای دسته دسته
از گلشنت آلالهها را باز چیدند
حتی تنی از غنچههایت هم شهیدند
دیروز در شاه چراغ، امروز کرمان
آه از غمت ای خطهٔ پاک دلیران
در جای جایت دردهایی ریشه دارد
امّید اما در سرت اندیشه دارد
ای رود ِرودت در مسیری سرخ جاری
بر دوش دریا لالههایی تازه داری
آنها که آیین ستم را میپرستند
آیینههای بیشمارت را شکستند
حتی وطن از مادرانت میهراسند
از کودکان بیزبانت میهراسند
هرچند غرق رنجهای بیشماریم
از فاتحان قلههای استواریم
#زهرا_رحیمی
@Aftabgardan_ha